loading...
امام حسین
علیرضاپسرمرد بازدید : 6 دوشنبه 26 اسفند 1392 نظرات (0)

نام : حسین (سومین امام كه به امر خداوند تعیین شده است )
كنیه :ابو عبد اللّه

لقب : خامس آل عبا، سبط، شهید، وفى ، زكى
پدر : حضرت على بن ابى طالب (ع )
مادر: حضرت فاطمه (س )
تاریخ ولادت : شنبه سوم شعبان ، سال چهارم هجرى
مكان ولادت : مدینه
مدت عمر : 57 سال
علت شهادت : پس از روى كار آمدن یزید، امام كه او را نالایق  میدانست تن به ذلت بیعت و سازش با او را نداد و براى افشاى او به فرمان خدا از مدینه به مكه و سپس به طرف كوفه و كربلا حركت كردند و همراه با یاران خود با لب تشنه توسط دشمنان اسلام شهید شدند.
قاتل : صالح بن وهب مزنى ، سنان بن انس و شمر بن ذى الجوشن ، (لعنت خدا بر آنها)
زمان شهادت : جمعه دهم محرم ، سال 61 هجرى
مكان شهادت و دفن : كربلا

 او شجاعترین امت حضرت محمد (ص ) بود و شجاعت حضرت محمد (ص ) و حضرت على (ع ) در ایشان جمع بود.
خداوند در تربت ایشان شفا، و در داخل حرم امام حسین (ع ) استجابت دعا را قرار داده است . پیامبر (ص ) در حقش فرمود: احب اللّه مَن احب حسینا یعنى : خداوند دوست میدارد كسى را كه حسین را دوست بدارد. پیامبر(ص ) در حق او و برادر گرامى اش امام حسن (ع ) فرمود: دو فرزند من حسن و حسین پیشوایان امت مى باشند خواه زمام امور به دست بگیرند و یا نگیرند.
پس از شهادت امام حسن (ع ) در سال 50 هجرى ، امام حسین (ع ) عهده دار امر امامت گردید. معاویه پس از بیست سال حكومت ظالمانه و قتل و كشتار شیعیان به ویژه، در سال 60 هجرى مرد و بر خلاف قرارداد صلح با امام حسن(ع)، پسرش یزید را به جاى خود قرار داد. یزید فردى فاسد و شرابخوار و مخالف با اسلام بود. او علناً مقدسات اسلامى را  زیر پا مى گذاشت و آشكارا شراب مى خورد. امام حسین علیه السلام از همان آغاز كار با او به مخالفت برخاست .
یزید نامه اى به حاكم مدینه نوشت و به او دستور داد كه از امام حسین (ع ) براى یزید بیعت بگیرد و اگر حاضر نشد او را به قتل برساند. امام (ع ) كه حاضر به بیعت كردن با یزید نبود با خانواده خود از مدینه به مكه رفتند. در این هنگام مردم كوفه كه از مرگ معاویه با خبر شده بودند نامه هاى زیادى براى امام حسین (ع ) نوشتند و از او خواستند تا به عراق و كوفه بیاید. امام حسین (ع ) نیز مسلم بن عقیل را به كوفه فرستاد. ابتدا هزاران نفر از مردم كوفه با مسلم بن عقیل همراه شدند. اما با ورود عبیداللّه بن زیاد كه از طرف یزید به حكومت كوفه گمارده شده بود و بسیار حیله گر و بى رحم بود، مردم كوفه فریب اقدامات او را خورده و پیمان شكنى كردند و مسلم را تنها گذاشتند.
در نتیجه عبیداللّه ، مسلم بن عقیل را دستگیر نموده و به شهادت رسانید. هنگامى كه در ابتدا مردم كوفه با مسلم بیعت كردند، مسلم نامه اى به امام حسین (ع ) نوشت و به ایشان اطلاع داد كه به كوفه بیاید. امام حسین (ع ) با خانواده و یاران خود به طرف كوفه حركت كرد و در نزدیكى كوفه بود كه خبر پیمان شكنى مردم كوفه و شهادت مسلم را آوردند. عبیداللّه بن زیاد كه با شهادت مسلم بر اوضاع كوفه تسلط پیدا كرده بود حر بن یزید ریاحى را براى زیر نظر گرفتن امام حسین (ع ) و همراهانش فرستاد. و سپس عمر بن سعد را با سى هزار نفر به كربلا اعزام نمود. او به عمر بن سعد وعده داده بود كه اگر امام حسین (ع ) را به شهادت برساند او را حاكم رى خواهد كرد.
عمر بن سعد كه به طمع حكومت رى به كربلا آمده بود از هیچ ستمى فروگذار نكرد. دستور داد امام حسین (ع ) و یارانش را محاصره كنند و آب را بر روى آنان ببندند. یاران امام حسین (ع ) كه از شجاع ترین افراد بودند روز دهم محرم (عاشورا) در حالى كه بیش از 72 تن نبودند یكى پس از دیگرى در دفاع از امام زمان خود یعنى امام حسین (ع ) با عزت و آزادگى به شهادت رسیدند. حر بن یزید ریاحى نیز كه ستمگرى سپاه عمر سعد و حقانیت امام حسین (ع ) را مشاهده كرد به سپاه امام پیوست و به شهادت رسید.
واقعه كربلا گرچه از نظر زمان كوتاه بود و تنها یكروز از صبح تا عصر به طول انجامید اما لحظه لحظه آن درس شهامت و ایثار و فدا كارى ، ایمان و اعتقاد و اخلاص بود. واقعه كربلا دانشگاهى است كه از طفل شیرخوار تا پیرمرد محاسن سفیدش به بشریت درس آزادگى مى آموزد. خون هاى مطهر امام حسین (ع ) و یارانش به اسلام حیات تازه بخشید و زمینه سرنگون شدن دودمان فاسد اموى را فراهم آورد.
امام حسین علیه السلام روز دهم محرم سال 61 هجرى ، در سن 57 سالگى در كربلا به شهادت رسید. مرقد ایشان و برادر فداكارش اباالفضل و فرزندان و یارانش در شهر كربلا در عراق قرار دارد.

 


الا... ای محرم!

تو آن خشم خونین خلق خدایی که از حنجر سرخ و پاک شهیدان برون زد. تو بغض گلوی تمام ستمدیدگانی که در کربلا ، نیمروزی به یکباره ترکید. تو خون دل و دیده روزگاری که با خنجر کینه توز ستم، بر زمین ریخت . تو خون خدایی که با خاک آمیخت. تو شبرنگ سرخی، که در سال های سیاهی درخشید.

 

 الا .... ای محرم!

تو خشم گره خورده سالیانی، تو آتشفشانی، تو بر ظلم دشمن گواهی. تو بر شور ایمان پاکان نشانی. تو هفتاد آیه، تو هفتاد سوره ، تو هفتاد رمز حیاتی، تو پیغام فریاد سرخ زمانی. تو موجی ز دریای عصیان و خشمی که افتان و خیزان رسیده است بر ساحل روزگاران.

 

 الا .... ای محرم!

 تو فجری، تو نصری ، تویی « لیلة القدر» مردم . تو رعدی ، تو برقی، تو طوفان طفی، تویی غرش تندر کوهساران!

 

الا ... ای محرم!

 تو یادآور عشق و خون و حماسه. تو دانشگه بی نظیر جهاد و شهادت. تویی مظهر « ثار» و « ایثار» یاران.

 

الا... ای محرم!

به هنگام و هنگامه هجرت کاروان شهیدان . تو آن راهبان روانبخش و مهمان نوازی که در پای ره پوی آزادگان لاله ارغوان می فشانی.

 

الا ... ای محرم!

به چشم و دل قهرمانان و آزاد مردان که همواره بر ضد بیداد، قامت کشیدند و در صفحه سرخ تاریخ ، زیباترین نقش جاوید را آفریدند. تو آن آشنای کهن یاد و دشمن ستیزی که همواره در یادشانی.

 

الا... ای محرم!

تو آن کیمیای دگرگونه سازی که مرگ حیات آفرین را، به نام « شهادت» به اکسیر عشقی که در التهاب سرانگشت سحر آفرینت نهفته است، چو شهدی مصفا و شیرین به کام پذیرندگان می چشانی!

علیرضاپسرمرد بازدید : 8 دوشنبه 26 اسفند 1392 نظرات (0)

شکوهی ستودنی در بیان رسول وحی

حضرت محمد

یكى از زیباترین و برجسته ترین نكات زندگى سالار شهیدان حضرت امام حسین علیه السلام, توجه شدید و علاقه بى نظیر پیامبر عظیم الشأن اسلام صلى اللّه علیه و آله بـه ایشان و برادر بزرگوارش امام حسن علیه السلام است. این نكته آن چنان آشكار و نمایان بود كه صفحات زیـادى از كـتـب تـاریـخ و حدیث را به خود اختصاص داده است .

در ایـن نـوشـتـار بـر آنیم تا گذرى هر چند كوتاه بر فضائل والای آن بزرگ انسان الهى از بیان ملکوتی پیامبر اكرم صلى اللّه علیه و آله بیندازیم. ما در این مبحث، به بیان اعترافات آن گروه از اشخاص مى پردازیم كه نه تنها از پیروان مكتب على و آل على علیهم السلام نبوده اند، بلكه از جهاتى رویاروى آن مكتب قرار گرفته، چهره مخالف با آن داشته اند.

 

من از حسینم

رسول خدا صلى اللّه علیه و آله، حسن و حسین علیهما السّلام  را بسیار دوست مى داشت، و نسبت به آنها فوق العاده اظهار علاقه و عطوفت مى كرد. از جمله احادیثى كه از این دوستى و علاقه پیغمبر صلى اللّه علیه و آله حكایت مى كند. حدیث «یعلى بن مره» (1) است كه در خدمت پیغمبرصلى اللّه علیه و آله به مجلس میهمانى كه به آن دعوت شده بودند مى رفتند ناگاه به حسین علیه السّلام برخورد كردند كه در كوچه بازى مى كرد. پیغمبر صلى اللّه علیه و آله جلو همراهان رفت، و دستهاى خود را گشود (بغل باز كرد)، كودك از این سوى به آن سوى مى گریخت، و پیغمبرصلى اللّه علیه و آله او را مى خندانید تا وى را گرفت، پس یك دستش را زیر چانه حسین علیه السّلام و دست دیگرش را پشت سر او گذارد، و او را بوسید و فرمود:

«حُسَیْنُ مِنّى وَ اَنَا مِنْ حُسَیْن اَحَبَّ اللهُ مَنْ اَحَبَّ حُسَیْناً، حُسَینٌ سِبْطُ مِنَ الاَسْباط»؛

حسین از من است، و من از حسینم، خدا دوست دارد كسی را كه حسین را دوست داشته باشد. حسین سبطی از اسباط است.

و نیز همین حدیث را بخارى، ترمذى، ابن ماجه و حاكم به لفظ دیگری روایت كرده اند .(2)

وقتى این اخبار را مطالعه مى كنیم، و از شدّت علاقه و دوستى پیامبرصلى اللّه علیه و آله به امام حسین علیه السّلام آگاه مى شویم، نباید فراموش كنیم كه گوینده این كلمات و الفا1 پیغمبر خدا است، و او كسى است كه در دوره زندگانى با گزاف گوئى و سخنان دور از حقیقت و مدح بیجا مبارزه داشت; سخنان و كارهایش براى بشر حجت و قانون و شریعت بوده و آنچه فرموده ترجمان حقیقت است.

مـهـر و مـحبت پیامبر صلى اللّه علیه و آله به امام حسین علیه السلام و برادر بزرگوارش امام حسن علیه السلام زبانزد عام و خاص بوده است اما دوستى آنها یك دوستى ساده پدر نسبت به فرزند نبود; بلكه ریشه آن بر علائق و مبانى عمیق و یگانگى روحى استوار، و رمز یك اتحاد و اتصال ناگسستنى معنوى و توافق كامل فكرى بود

محبت آسمانی

مـهـر و مـحبت پیامبر صلى اللّه علیه و آله به امام حسین علیه السلام و برادر بزرگوارش امام حسن علیه السلام زبانزد عام و خاص بوده است اما دوستى آنها یك دوستى ساده پدر نسبت به فرزند نبود; بلكه ریشه آن بر علائق و مبانى عمیق و یگانگى روحى استوار، و رمز یك اتحاد و اتصال ناگسستنى معنوى و توافق كامل فكرى بود.

جمع کثیری از بزرگان تسنن از پیغمبر اكرم صلى اللّه علیه و آله روایت كرده اند كه فرمود:

«مَنْ اَحَبَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ فَقَدْ اَحَبَّنى، وَ مَنْ اَبْغَضَهُما فَقَدْ اَبْغَضَنى»؛ هر كس حسن و حسین را دوست بدارد همانا مرا دوست داشته و هركس آنها را دشمن بدارد پس البته مرا دشمن داشته است.

این حدیث در بین محدثین، مشهور و معروف بوده و مكرر از پیغمبر صلى اللّه علیه و آله شنیده شده است، به این مضمون است كه: پیغمبر صلى اللّه علیه و آله بیرون آمد در حالى كه حسن و حسین با او بودند این بر یك دوش آن حضرت و آن بردوش دیگرش بود. یك بار حسن را مى بوسید و بار دیگر حسین را تا به ما رسید فرمود: هر كس اینها را دوست بدارد به تحقیق مرا دوست داشته و هركس آنها را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است.(3)

 

آقای جوانان بهشت

گروه بسیارى از محدثین نامدار اهل سنت از پیغمبر صلى اللّه علیه وآله روایت كرده اند که فرمود:  «اَلْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ سَیِّدا شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ ؛ حسن و حسین دو آقاى جوانان اهل بهشتند».

این احادیث به سندهاى متعدد از جمعى از صحابه مثل امیرالمۆمنین على علیه السّلام، ابن مسعود، حذیفه، جابر، ابوبكر، عمر، عبداللّه بن عمر، قره، مالك بن الحویرث، بریده، ابى سعید خدرى، ابوهریره، اسامه، براء و اَنَس روایت شده و از مجموع آنها استفاده مى شود كه پیغمبر صلى اللّه علیه و آله مكررا حسن و حسین علیهماالسّلام را به این صفت معرفى فرموده، و صدور این لفظ از آن حضرت متواتر و مسلّم و در میان مسلمانان معروف و مشهور بوده است.

امام حسین

متن اكثر احادیث این است كه «اَلْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ سَیِّدا شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ» و ترجمه متن بعضى دیگر این است كه فرمود: فرشته اى از آسمان كه مرا زیارت نكرده بود از خدا براى زیارت من اذن خواست، پس به من خبر داد و مژده داد كه دخترم فاطمه، سیده زنان امت من است و اینكه حسن و حسین دو آقاى جوانان اهل بهشتند:

و در بعضى روایات این جمله نیز مذكور است: «وَ اَبُو هُما خیْرٌ مِنْهُما»؛ و پدرشان از آنها بهتر است.(4)

 

شبیه ترین فرد به پیامبر

بخارى و ابن اثیر روایت كرده اند كه وقتى سر امام حسین علیه السّلام را نزد عبیدالله بن زیاد آوردند سر مطهر را در طشتى قرار داد، و با شمشیر یا چوب دستى خود بر آن چشم و بینى نازنین مى زد، و مى گفت روئى به این زیبائى ندیده ام. انس بن مالك گفت: آگاه باش كه او شبیه ترین ایشان (یعنى اهل بیت) به پیغمبر خدا صلى اللّه علیه و آله بود.(5)

 

پاک از هر پلیدی

بر حسب احادیث متواتر و مشهور بین شیعه و سنى آیه تطهیر ( إنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُم الرِّجْسَ أَهْلَ اْلبَیْتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهیراً) (احزاب: 33) در مورد اجتماع امام علی و حضرت زهرا و حسنین علیهم السلام، در زیر كساء، و دعاء و صلوات پیغمبر صلى اللّه علیه و آله بر آنها نازل شد كه به دفعات متعدد در منزل آن حضرت و بعضى اماكن دیگر اتفاق افتاد. و آیه شریفه و احادیثى كه در تفسیر آن وارد شده دلالت بر عصمت و جلالت شأن حضرت سیدالشهداء علیه السّلام دارند.

سیوطى در « اكلیل، صفحه 178» به این آیه استدلال نموده و گفته است كه همه اجماع اهل بیت علیهم السلام را حجت مى دانند زیرا خطا رجس است و رجس و پلیدى نیز از ایشان نفى شده است.

وقتى این اخبار را مطالعه مى كنیم، و از شدّت علاقه و دوستى پیامبرصلى اللّه علیه و آله به امام حسین علیه السّلام آگاه مى شویم، نباید فراموش كنیم كه گوینده این كلمات و الفاظ پیغمبر خدا است، و او كسى است كه در دوره زندگانى با گزاف گوئى و سخنان دور از حقیقت و مدح بیجا مبارزه داشت; سخنان و كارهایش براى بشر حجت و قانون و شریعت بوده و آنچه فرموده ترجمان حقیقت است

عظمت مقام در کلام وحی

یكى از آیات قرآن مجید كه عظمت مقام امام حسین علیه السّلام از آن استفاده مى شود آیه كریمه مودّت است. گروهى بسیاری از علماى اهل سنت از ابن عباس روایت كرده اند: آنگاه كه آیه «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ اَجْراً إلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى» (شوری: 23) نازل شد، گفتند: اى پیامبر خدا! این خویشاوندان تو، كه واجب گردیده بر ما مودّت و دوستى آنان، كیستند ؟ فرمود: على و فاطمه و دو پسر آنها. (6)

 

معتبرترین حجت خدا

در بـیـن دانـشـمـنـدان اسـلامـى , از شیعه و سنى , اتفاق نظر است كه پیامبر در هنگام مباهله با عـالـمـان مـسـیـحـى نجران، تنها امام علی و حضرت زهرا و حسنین علیهم السلام را به همراه خود بُرد و آنان را مصداق «ابنائنا» و «نسائنا» و «انفسنا» در آیه شریفه ی «فمن حاجك فیه من بعد ما جائك من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنة اللّه عـلى الكاذبین» (آل عمران: 16)؛ قرار داد.

این مطلب آن چنان مشهور و مسلم است كه عالم بزرگ اهل سنت، حاكم نیشابورى، در كتاب «معرفة علوم الحدیث، صفحه 62» خود این جریان را از مصادیق روایات متواتر مى شمارد.

شركت دادن آن چهار شخصیت ممتاز عالم آفرینش در مباهله كه به تعیین و امر خداوند بود دلیل بر این است كه این چهار نور مقدس، شایسته ترین و گرامى ترین خلق در نزد خدا، و عزیزترین مردم در نزد پیغمبر خدا بوده اند. آیه مباهله اعلان جلالت مقام، و تقرب خاصّ آنها به خداوند متعال است.

 

پی نوشت:

1) سنن ابن ماجه، ج 1 ص 65 مصابیح السنة، ج2، ص 281. ترمذى ج 13 ص 195 و196. اسدالغابه، ج 5، ص 130 و574 وج 2 ص 19. كنز العمال، ج 6 ص 233 وج 3 ص 395، و مطالب السۆل، ص 71.

2) الجامع الصغیر ج1، ص 148، كنز العمال، ج 6 ، ص 223، ح 3953. امالى الشریف المرتضى ج 1، ص 219.

3)   سنن ابن ماجه، ج 1، ص 56، الاصابه ج 1 ص 330 ـ ح 1719. كنوز الحقائق، ج 2، ص 94. الجامع الصغیر، ج 2، ص 160. صواعق ص 90. تاریخ الخلفاء، ص 194. مسند احمد، ج 2، ص 288. ذخائر العقبى، ص 123 و 124. نظم دررالمسطین ص 210. مطالب السۆل، ص 71. سنن ترمذى، ج 13، ص 176. صواعق ص 187. السیرة النبویه، ج 3، ص 368. كنز العمال، ج 6، ص 216، ح 3782 و ص 222، ح 3916.

4) سنن ابن ماجه،ج 1 ب فضل اصحاب رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله ، ص 56، الجامع الصغیر، ج 1، ص 7و152. صواعق، ص 185و189. استیعاب، ج 1، ص 376 الاصابه ص 330. ترمذى، ج 13، ص 191 و192 و198. مصابیح السنة، ج 2، ص 280. الحاوى، ج 2، ص 457. فرائد السمطین، ص 35. در رالسمطین، ص 205. ذخائر العقبى، ص 93 و129. خصایص نسائى ص 48 و49 و53. حلیة الاولیاء، ج 5، ص 71. مقتل خوارزمى، ف 6، ص 92. الخصائص الكبرى، ج 2، ص 265. مطالب السۆل ص 65. تاریخ ابى الفداء، ج 2، ص 97.

5) صحیح بخارى، ج 2، ص 188. اسدالغابه، ج 2، ص 20. البدء و التاریخ ج 6 ص 11.

 6) حیاء المیت ج 2. الاتحاف، ص 5. صواعق، ص 168. الأكلیل ص 191. الغدیر ج 2 ص 307. خصایص الوحی المبین، ف 5، ص 52 تا 55. عمده ابن بطریق ف 9، ص 23 تا 25.

علیرضاپسرمرد بازدید : 7 دوشنبه 26 اسفند 1392 نظرات (0)

 

گفت آن شاه شهیدان که بلا شد سویم
با همین قافله ام راه فنا می پویم
دست همت ز سراب دو جهان می شویم
شور یعقوب کنان یوسف خود می جویم
که کمان شد ز غمش قامت چون شمشادم 


گفت هر چند عطش کنده بن و بنیادم
زیر شمشیرم و در دام بلا افتادم
هدف تیرم و چون فاخته پر بگشادم
فاش می گویم و از گفته ی خود دلشادم:
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم

من به میدان بلا روز ازل بودم طاق

کشته یارم و با هستی او بسته وثاق
من دل رفته کجایم و کجا دشت عراق!
طایر گلشن قدسم، چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم
لوحه سینه من گر شکند سُم ستور
ور سرم سیر کند شهر به شهر از ره دور

باک نبود که مرا نیست به جز شوق حضور

سایه طوبی و غلمان و قصور و قد حور
به هوای سر کوی تو برفت از یادم
تا در این بزم بتابید مه طلعت یار
من خورم خون دل و یار کند تیر نثار
پرده بدریده و سرگرم به دیدار نگار
نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار
چه کنم؟ حرف دگر یاد نداد استادم

تشنه وصل وی ام آتش دل کارم ساخت

شربت مرگ همی خواهم و جانم بگداخت
از چه از کوی توام دست قضا دور انداخت
کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت

یارب از مادر گیتی به چه طالع زادم؟

شعری از:علامه طباطبایی

علیرضاپسرمرد بازدید : 10 دوشنبه 26 اسفند 1392 نظرات (0)

تحقیق درباره قیام امام حسین(ع)

 

سید محمد حسین  طباطبایى

به دنبال طرح موضوع آگاهى حضرت امام‏حسین (ع) از سرنوشت‏حركت و نهضت‏خویش و شبهه‏اى كه یكى از نویسندگان در تحلیل حركت‏حضرت و علم ایشان به سرانجام شهادت ایجاد كرده بود و پیرو پرسشهایى كه برخى روحانیون در این خصوص از محضر علامه سید محمد حسین طباطبایى «قدس سره‏» كردند، ایشان رساله‏اى كوتاه را در باره علم امام نوشتند و در آن زمان منتشر شد. این رساله همان گونه كه آیة‏الله رضا استادى در مجموعه «بیست مقاله‏» كه به همت ایشان منتشر شده، آورده‏اند، «در عین اختصار و كوتاهى از اتقان و استحكام فوق‏العاده‏اى برخوردار است.» البته همان نویسنده همان زمان بر این رساله خرده‏گیرى كرده و نقد نوشت ولى علامه طباطبایى قدس‏سره با پاسخهاى خویش، بر مطالب رساله تاكید ورزیدند. نقد و پاسخ نیز در همین مجموعه، پس از اصل رساله آمده است.

بخش اول این رساله در موضوع علم امام (ع) است كه علاقه‏مندان مى‏توانند براى مطالعه آن به این مجموعه مراجعه كنند. مرحوم علامه عالى‏مقام، در ادامه رساله با عنوان «نهضت‏سیدالشهدا (ع) و هدف آن‏» به تحلیل كوتاه قیام حضرت (ع) پرداخته‏اند. شخصیت علمى و استحكام تحلیل ایشان كه در عین اختصار، نگاشته شده، ما را بر آن داشت كه در سرآغاز مقاله‏هاى این دفتر ویژه نامه متن آن را عینا از مجموعه یاد شده، براى خوانندگان ارجمند بازگو كنیم.

نهضت‏سیدالشهدا (ع) و هدف آن

با یك سیر اجمالى در وضع عمومى آن روز، مى‏توان نسبت‏به تصمیم و اقدام سیدالشهدا (ع) روشن شد. تیره‏ترین و تاریك‏ترین روزگارى كه در جریان تاریخ اسلام به خانواده رسالت و شیعیانشان گذشته، دوره حكومت‏بیست‏ساله معاویه بود.

معاویه پس از آنكه خلافت اسلامى را - با هر نیرنگ بود - به دست آورد و فرمانرواى بى‏قید و شرط كشور پهناور اسلامى شد، همه نیروى شگرف خود را صرف تحكیم و تقویت فرمانروایى خود و نابود ساختن اهل بیت رسالت مى‏نمود، نه تنها در اینكه آنان را نابود كند بلكه مى‏خواست نام آنان را از زبان مردم و نشان آنان را از یاد مردم محو كند.

جماعتى از صحابه پیغمبر (ص) را كه مورد احترام و اعتماد مردم بودند از هر راه بود با خود همراه و با ساختن احادیث‏به نفع صحابه و ضرر اهل بیت‏به كار انداخت و به دستور او در منابر اسلامى در سرتاسر بلاد اسلامى به امیرالمؤمنین (ع) - مانند یك فریضه دینى - سب و لعن مى‏شد.

به وسیله ایادى خود مانند زیاد بن ابیه و سمرة بن جندب و بسر بن ارطاة و امثال ایشان، هر جا از دوستان اهل بیت‏سراغ مى‏كرد به زندگیش خاتمه مى‏داد و در این راهها از زر، از زور، از تطمیع، از ترغیب و از تهدید تا آخرین حد توانایى استفاده مى‏كرد.

در چنین محیطى طبعا كار به اینجا مى‏كشد كه عامه مردم از بردن نام على (ع) و آل على نفرت كنند و كسانى كه از دوستى اهل بیت، رگى در دل دارند از ترس جان و مال و عرض خود، هرگونه رابطه خود را با اهل بیت قطع كنند.

واقع امر را از اینجا مى‏توان به دست آورد كه امامت‏سیدالشهدا (ع) تقریبا ده سال طول كشید كه در همه این مدت - جز چند ماه اخیر - معاصر معاویه بود. در طول این مدت از آن حضرت كه امام وقت و مبین معارف و احكام دین بود، در تمام فقه اسلامى حتى یك حدیث نقل نشده است; منظور روایتى است كه مردم از آن حضرت نقل كرده باشند كه شاهد مراجعه و اقبال مردم است نه روایتى كه از داخل خاندان آن حضرت مانند ائمه بعدى رسیده باشد.

و از اینجا معلوم مى‏شود كه آن روز درب خانه اهل بیت‏بكلى بسته شده و اقبال مردم به حد صفر رسیده بوده است.

اختناق و فشار روز افزون كه محیط اسلامى را فرا گرفته بود به حضرت امام حسین (ع) اجازه ادامه جنگ یا قیام علیه معاویه را نداد و كمترین فایده‏اى هم نداشت; زیرا:

اولا: معاویه از او بیعت گرفته بود و با وجود بیعت، كسى با وى همراهى نمى‏كرد.

ثانیا: معاویه خود را یكى از صحابه كبار پیغمبر (ص) و كاتب وحى و مورد اعتماد و دست راست‏سه نفر از خلفاى راشدین به مردم شناسانیده بود و نام خال‏المؤمنین را به عنوان لقبى مقدس بر خود گذاشته بود.

ثالثا: با نیرنگ مخصوص به خودش به آسانى مى‏توانست‏حضرت امام حسین (ع) را به دست كسان خودش بكشد و بعد به خونخواهى وى برخیزد و از قاتلین وى انتقام بكشد و مجلس عزا نیز برایش برپا كند و عزادار شود!

معاویه وضع زندگى امام‏حسن (ع) را به جایى كشانیده بود كه كمترین امنیتى حتى در داخل خانه شخصى خودش نداشت، و بالاخره نیز (وقتى كه مى‏خواست‏براى یزید از مردم بیعت‏بگیرد) آن حضرت را به دست همسر خودش مسموم كرده، شهید ساخت.

همان سیدالشهدا (ع) كه پس از درگذشت معاویه بى‏درنگ علیه یزید قیام كرد و خود وكسان خود - حتى بچه شیرخواره خود را در این راه فدا كرد، در همه مدت امامت‏خود كه معاصر معاویه بود به این فداكارى قادر نشد; زیرا در برابر نیرنگهاى صورتا حق به جانب معاویه و بیعتى كه از وى گرفته شده بود، قیام و شهادت او كمترین اثرى نداشت.

این بود خلاصه وضع ناگوارى كه معاویه در محیط اسلامى به وجود آورد و درب خانه پیغمبر اكرم (ص) را بكلى بسته، اهل بیت را از هرگونه اثر و خاصیت انداخت.

درگذشت معاویه و خلافت‏یزید

آخرین ضربت كارى وى كه به پیكر اسلام و مسلمین وارد ساخت این بود كه خلافت اسلامى را به سلطنت استبدادى موروثى تبدیل نمود و پسر خود یزید را به جاى خود نشانید، در حالى كه یزید هیچ‏گونه شخصیت دینى - حتى به طور تزویر و تظاهر - نداشت و همه وقت‏خود را علنا با ساز و نواز و باده گسارى و شاهد بازى و میمون‏رقصانى مى‏گذرانید و احترامى به مقررات دینى نمى‏گذاشت و گذشته از همه اینها اعتقادى به دین و آیین نداشت چنانچه وقتى كه اسیران اهل بیت و سرهاى شهداى كربلا را وارد دمشق مى‏كردند و به تماشاى آنها بیرون آمده بود، بانك كلاغى به گوشش رسید، گفت:

نعب الغراب فقلت قل او لا تقل

فقد اقتضیت من الرسول دیونى (1)

و همچنین هنگامى كه اسیران اهل بیت و سر مقدس سیدالشهدا (ع) را به حضورش آوردند، ابیاتى سرود كه یكى از آنها این یت‏بود:

لعبت هاشم بالملك فلا

خبر جاء و لا وحى نزل

زمامدارى یزید كه توام با ادامه سیاست معاویه بود، تكلیف اسلام و مسلمین را روشن مى‏كرد و من‏جمله وضع رابطه اهل بیت رسالت را با مسلمانان و شیعیانشان - كه مى‏بایست‏به دست فراموشى مطلق سپرده شود و بس - معلوم مى‏ساخت.

در چنین شرایطى یگانه وسیله و مؤثرترین عامل براى قطعیت‏یافتن سقوط اهل بیت و درهم ریختن بنیان حق و حقیقت، این بود كه سیدالشهدا (ع) با یزید بیعت كند و او را خلیفه و جانشین مفترض الطاعه پیغمبر بشناسند.

امام (ع) و بیعت‏با یزید

سیدالشهدا (ع) نظر به پیشوایى و رهبرى واقعى كه داشت نمى‏توانست‏با یزید بیعت كند و چنین قدم مؤثرى در پایمال ساختن دین و آیین، بر دارد و تكلیفى جز امتناع از بیعت نداشت و خدا نیز جز این از وى نمى‏خواست.

اثر امتناع از بیعت

از آن طرف امتناع از بیعت اثرى تلخ و ناگوار داشت; زیرا قدرت هولناك و مقاومت‏ناپذیر وقت، با تمام هستى خود، بیعت مى‏خواست (بیعت مى‏خواست‏یا سر) و به هیچ چیز دیگر قانع نبود و از این روى كشته شدن امام (ع) در صورت امتناع از بیعت، قطعى و لازم لاینفك امتناع بود.

سیدالشهدا (ع) نظر به رعایت مصلحت اسلام و مسلمین، تصمیم قطعى بر امتناع از بیعت، و كشته شدن گرفت و بى‏محابا مرگ را بر زندگى ترجیح داد و تكلیف خدایى وى نیز امتناع از بیعت و كشته شدن بود. و این است معنى آنچه در برخى از روایات وارد است كه رسول خدا در خواب به او فرمود: خدا مى‏خواهد تو را كشته ببیند. و نیز آن حضرت به بعضى از كسانى كه از نهضت منعش مى‏كردند فرمود: خدا مى‏خواهد مرا كشته ببیند. و به هر حال، مراد مشیت تشریعى است نه مشیت تكوینى; زیرا چنانكه سابقا بیان كردیم مشیت تكوینى خدا تاثیرى در اراده و فعل ندارد.

ترجیح مرگ بر زندگى

آرى سیدالشهدا (ع) تصمیم بر امتناع از بیعت و - در نتیجه - كشته شدن گرفت و مرگ را بر زندگى ترجیح داد و جریان حوادث نیز اصابت نظر آن حضرت را به ثبوت رسانید; زیرا شهادت وى با آن وضع دلخراش، مظلومیت و حقانیت اهل بیت را مسجل ساخت و پس از شهادت، تا دوازده سال نهضت‏ها و خونریزى‏ها ادامه یافت و پس از آن همان خانه‏اى كه در زمان حیات آن حضرت كسى درب آن را نمى‏شناخت‏با مختصر آرامشى كه در زمان امام پنجم به وجود آمد، شیعه از اطراف و اكناف مانند سیل به در همان خانه مى‏ریختند و پس از آن، روز به روز به آمار شیعیان اهل بیت افزود و حقانیت و نورانیتشان در هر گوشه و كنار جهان به تابش و تلالؤ پرداخت و پایه استوار آن، حقانیت توام با مظلومیت اهل بیت مى‏باشد و پیشتاز این میدان، سیدالشهدا (ع) بود. حالا مقایسه وضع خاندان رسالت و اقبال مردم به آنان در زمان حیات آن حضرت با وضعى كه پس از شهادت وى در مدت چهارده قرن پیش آمده و سال به سال تازه‏تر و عمیقتر مى‏شود، اصابت نظر آن حضرت را آفتابى مى‏كند و بیتى كه آن حضرت - بنا به بعضى از روایات - انشاد فرموده، اشاره به همین معنى است:

و ما ان طبنا جبن و لكن

منایانا و دولة آخرینا

و به همین نظر بود كه معاویه به یزید اكیدا وصیت كرده بود كه اگر حسین ابن على از بیعت‏با وى خوددارى كنداورا به حال خود رها كند و هیچ گونه متعرض وى نشود. معاویه نه از راه اخلاص و محبت این وصیت را مى‏كرد، بلكه مى‏دانست كه حسین بن على (ع) بیعت كننده نیست و اگر به دست‏یزید كشته شود اهل بیت، مارك مظلومیت‏به خود مى‏گیرند و این براى سلطنت اموى، خطرناك و براى اهل بیت، بهترین وسیله تبلیغ و پیشرفت است.

اشاره‏هاى مختلف امام (ع) به وظیفه خود

سیدالشهدا (ع) به وظیفه خدایى خود كه امتناع از بیعت‏بود آشنا بود و بهتر از همه به قدرت بیكران و مقاومت‏ناپذیر بنى‏امیه و روحیه یزید پى برده بود و مى‏دانست كه لازم لاینفك خوددارى از بیعت، كشته شدن اوست و انجام وظیفه خدایى، شهادت را در بر دارد. و از این معنى در مقامات مختلف با تعبیرات گوناگون كشف مى‏فرمود.

در مجلس حاكم مدینه كه از وى بیعت مى‏خواست فرمود: مثل من با مثل یزید بیعت نمى‏كند.

هنگامى كه شبانه از مدینه بیرون مى‏رفت از جدش رسول اكرم (ص) نقل فرمود كه در خواب به وى فرمود: خدا خواسته (یعنى به عنوان تكلیف) كه كشته شوى.

در خطبه كه هنگام حركت از مكه خواند و در پاسخ كسانى كه مى‏خواستند آن حضرت را از حركت‏به سوى عراق منصرف سازند همان مطلب را تكرار فرمود.

در پاسخ یكى از شخصیت‏هاى اعراب كه بین راه اصرار داشت كه آن حضرت از رفتن به كوفه منصرف شود و گرنه قطعا كشته خواهد شد، فرمود:

«این راى بر من پوشیده نیست ولى اینان از من دست‏بردار نیستند و هر جا بروم و هر جا باشم مرا خواهند كشت.»

برخى از این روایات اگر چه معارض دارد یا از جهت‏سند خالى از ضعف نیست ولى ملاحظه اوضاع و احوال روز و تجزیه و تحلیل قضایا، آنها را كاملا تایید مى‏كند.

اختلاف روش امام (ع) در خلال مدت قیام خود

البته مراد از اینكه مى‏گوییم مقصد امام (ع) از قیام، شهادت بود و خدا شهادت او را خواسته بود، این نیست كه خدا از وى خواسته بود كه از بیعت‏یزید خوددارى نماید، آنگاه دست روى دست گذاشته به كسان یزید اطلاع دهد كه بیایید مرا بكشید و بدین طریق خنده‏دار وظیفه خود را انجام دهد و نام قیام روى آن بگذارد.

بلكه وظیفه امام (ع) این بود كه علیه خلافت‏شوم یزید قیام كرده، از بیعت‏با او امتناع ورزد و امتناع خود را - كه به شهادت منتهى خواهد شد - از هر راه ممكن به پایان رساند.

از اینجاست كه مى‏بینیم روش امام (ع) در خلال مدت قیام به حسب اختلاف اوضاع و احوال، مختلف بوده است:

در آغاز كار كه تحت فشار حاكم مدینه قرار گرفت‏شبانه از مدینه حركت كرده به مكه كه حرم خدا و مامن دینى بود پناهنده شد و چند ماهى را در مكه در حال پناهندگى گذرانید.

در مكه تحت مراقبت‏سرى مامورین آگاهى خلافت‏بود تا تصمیم گرفته شد توسط گروهى اعزامى در موسم حج كشته شود یا دستگیر شده به شام فرستاده شود. و از طرف دیگر سیل نامه از جانب عراق به سوى آن حضرت باز شده در صدها و هزارها نامه وعده یارى و نصرت داده او را به عراق دعوت كردند و در آخرین نامه كه صریحا به عنوان اتمام حجت - چنانكه بعضى از مورخین نوشته‏اند - از اهل كوفه رسید كه حضرت تصمیم به حركت و قیام خونین گرفت. اول به عنوان اتمام حجت، مسلم بن عقیل را به عنوان نماینده خود به كوفه فرستاد و پس از چندى، نامه مسلم مبنى بر مساعد بودن اوضاع نسبت‏به قیام، به آن حضرت رسید.

امام (ع) به ملاحظه دو عامل كه گفته شد یعنى ورود مامورین سرى شام به منظور كشتن یا گرفتن وى و حفظ حرمت‏خانه خدا و مهیا بودن عراق براى قیام، به سوى كوفه رهسپار شد. سپس در اثناى راه كه خبر قتل فجیع مسلم و هانى رسید، روش قیام و جنگ تهاجمى را به قیام دفاعى تبدیل فرموده و به تصفیه جماعت‏خود پرداخت و تنها كسانى را كه تا آخرین قطره خون خود از یارى وى دست‏بردار نبودند نگه‏داشته، رهسپار مصرع خود شد. (2)

پى‏نوشت‏ها:
1) به نقل آلوسى در جزء 26 تفسیر روح المعانى، ص‏66 از تاریخ ابن الوردى و كتاب الوافى بالوفیات.
2) بیست مقاله، رضا استادى، نشر انتشارات اسلامى، صص 444 - 438.


علیرضاپسرمرد بازدید : 5 دوشنبه 26 اسفند 1392 نظرات (0)

 

با نگاهى اجمالى به 56 سال زندگى سراسر خداخواهى و خداجویى حسین (ع ), درمی یابیم كه هماره وقت او به پاكدامنى و بندگى و نشر رسالت احمدى و مفاهیم عمیقى والاتراز درك و دید ما گذشته است .اكنون مرورى كوتاه به زوایاى زندگانى آن عزیز, كه پیش روى ما است :
جنابش به نماز و نیایش با پروردگار و خواندن قرآن و دعا و استغفار علاقه بسیارى داشت . گاهى در شبانه روز صدها ركعت نماز می گزاشت . (1) و حتى در آخرین شب زندگى دست از نیاز و دعا برنداشت , و خوانده ایم كه از دشمنان مهلت خواست تا بتواند با خداى خویش به خلوت بنشیند. و فرمود: خدا می داند كه من نماز و تلاوت قرآن و دعاى زیاد و استغفار را دوست دارم . (2)
حضرتش بارها پیاده به خانه كعبه شتافت و مراسم حج را برگزار كرد. (3) ابن اثیر در كتاب اسد الغابة می نویسد: كان الحسین رضى الله عنه فاضلا كثیر الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال الخیر جمیعها. (4) حسین (ع ) بسیار روزه می گرفت و نماز میگزارد و به حج میرفت و صدقه میداد و همه كارهاى پسندیده را انجام میداد.
شخصیت حسین بن على (ع ) آن چنان بلند و دور از دسترس و پرشكوه بود كه وقتى با برادرش امام مجتبى (ع ) پیاده به كعبه می رفتند, همه بزرگان و شخصیت هاى اسلامى به احترامشان از مركب پیاده شده , همراه آنان راه می پیمودند. (5)
احترامى كه جامعه براى حسین (ع ) قائل بود, بدان جهت بود كه او با مردم زندگى میكرد - از مردم و معاشرتشان كناره نمی جست - با جان جامعه هماهنگ بود, چونان دیگران از مواهب و مصائب یك اجتماع برخوردار بود, و بالاتر از همه ایمان بی تزلزل او به خداوند, او را غمخوار و یاور مردم ساخته بود. و گرنه , او نه كاخ هاى مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ, و هرگز مثل جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمی بستند,...
این روایت یك نمونه از اخلاق اجتماعى اوست , بخوانیم : روزى از محلى عبور می فرمود, عده اى از فقرا بر عباهاى پهن شده شان نشسته بودند ونان پاره هاى خشكى می خوردند, امام حسین (ع ) می گذشت كه تعارفش كردند و او هم پذیرفت , نشست و تناول فرمود و آن گاه بیان داشت : ان الله لا یحب المتكبرین , (6) خداوند متكبران را دوست نمیدارد. سپس فرمود: من دعوت شما را اجابت كردم , شما هم دعوت مرا اجابت كنید. آنها هم دعوت آن حضرت را پذیرفتند و همراه جنابش به منزل رفتند.حضرت دستور داد هر چه در خانه موجود است به ضیافتشان بیاورند, (7) و بدین ترتیب پذیرایى گرمى از آنان به عمل آمد, و نیز درس تواضع و انسان دوستى را با عمل خویش به جامعه آموخت .
شعیب بن عبدالرحمن خزاعى می گوید: چون حسین بن على (ع ) به شهادت رسید, بر پشت مباركش آثار پینه مشاهده كردند, علتش را از امام زین العابدین (ع ) پرسیدند, فرمود این پینه ها اثر كیسه هاى غذایى است كه پدرم شب ها به دوش می كشید و به خانه زن هاى شوهرمرده و كودكان یتیم و فقرا می رسانید.(8)
شدت علاقه امام حسین (ع ) را به دفاع از مظلوم و حمایت از ستمدیدگان می توان در داستان ارینب وهمسرش عبدالله بن سلام دریافت , كه اجمال و فشرده اش را در این جا متذكر میشویم : یزید به زمان ولایتعهدى , با این كه همه نوع وسایل شهوت رانى و كام جویى و كامروایى از قبیل پول , مقام , كنیزان رقاصه و... در اختیار داشت , چشم ناپاك و هرزه اش را به بانوى شوهردار عفیفى دوخته بود. پدرش معاویه به جاى این كه در برابر این رفتار زشت و ننگین عكس العمل كوبنده اى نشان دهد, با حیله گرى و دروغ پردازى و فریبكارى , مقدماتى فراهم ساخت تا زن پاكدامن مسلمان را از خانه شوهر جدا ساخته به بستر گناه آلوده پسرش یزید بكشاند.حسین بن على(ع) از قضیه باخبر شد, در برابر این تصمیم زشت ایستاد و نقشه شوم معاویه را نقش بر آب ساخت و با استفاده از یكى از قوانین اسلام , زن را به شوهرش عبدالله بن سلام بازگرداند و دست تعدى و تجاوز یزید را از خانواده مسلمان و پاكیزه اى قطع نمود و با این كار همت و غیرت الهی اش را نمایان و علاقه مندى خودرا به حفظ نوامیس جامعه مسلمانان ابراز داشت , و این رفتار داستانى شد كه درمفاخر آل على (ع ) و دنائت و ستمگرى بنى امیه , براى همیشه در تاریخ به یادگار ماند. (9)
علائلى در كتاب سمو المعنى می نویسد: ما در تاریخ انسان به مردان بزرگى برخورد می كنیم كه هر كدام در جبهه و جهتى عظمت و بزرگى خویش را جهانگیر ساخته اند, یكى در شجاعت , دیگرى در زهد, آن دیگرى در سخاوت , و... اما شكوه و بزرگى امام حسین (ع ) حجم عظیمى است كه ابعاد بی نهایتش هر یك مشخص كننده یك عظمت فراز تاریخ است , گویا او جامع همه والایی ها و فرازمندی ها است . (10)

آرى , مردى كه وارث بی كرانگى نبوت محمدى است , مردى كه وارث عظمت عدل و مروت پدرى چون حضرت على (ع ) است و وارث جلال و درخشندگى فضیلت مادرى چون حضرت فاطمه (س ) است , چگونه نمونه برتر و والاى عظمت انسان و نشانه آشكار فضیلت هاى خدایى نباشد. درود ما بر او باد كه باید او را سمبل اعمال و كردارمان قرار دهیم .امام حسین (ع ) و حكایت زیستن و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد كردارش نه تنها نمونه یك بزرگمرد تاریخ را براى ما مجسم می سازد, بلكه او با همه خویشتن , آیینه تمام نماى فضیلت ها, بزرگمنشی ها, فداكاری ها, جانبازی ها, خداخواهی ها وخداجویی هامی باشد. او به تنهایى می تواند جان را به لاهوت راهبر باشد و سعادت بشریت راضامن گردد. بودن و رفتنش , معنویت و فضیلت هاى انسان را ارجمند نمود.


تعداد صفحات : 3

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 14
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 5
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 7
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 9
  • بازدید ماه : 9
  • بازدید سال : 44
  • بازدید کلی : 247