loading...
امام حسین
علیرضاپسرمرد بازدید : 10 دوشنبه 26 اسفند 1392 نظرات (0)

تحقیق درباره قیام امام حسین(ع)

 

سید محمد حسین  طباطبایى

به دنبال طرح موضوع آگاهى حضرت امام‏حسین (ع) از سرنوشت‏حركت و نهضت‏خویش و شبهه‏اى كه یكى از نویسندگان در تحلیل حركت‏حضرت و علم ایشان به سرانجام شهادت ایجاد كرده بود و پیرو پرسشهایى كه برخى روحانیون در این خصوص از محضر علامه سید محمد حسین طباطبایى «قدس سره‏» كردند، ایشان رساله‏اى كوتاه را در باره علم امام نوشتند و در آن زمان منتشر شد. این رساله همان گونه كه آیة‏الله رضا استادى در مجموعه «بیست مقاله‏» كه به همت ایشان منتشر شده، آورده‏اند، «در عین اختصار و كوتاهى از اتقان و استحكام فوق‏العاده‏اى برخوردار است.» البته همان نویسنده همان زمان بر این رساله خرده‏گیرى كرده و نقد نوشت ولى علامه طباطبایى قدس‏سره با پاسخهاى خویش، بر مطالب رساله تاكید ورزیدند. نقد و پاسخ نیز در همین مجموعه، پس از اصل رساله آمده است.

بخش اول این رساله در موضوع علم امام (ع) است كه علاقه‏مندان مى‏توانند براى مطالعه آن به این مجموعه مراجعه كنند. مرحوم علامه عالى‏مقام، در ادامه رساله با عنوان «نهضت‏سیدالشهدا (ع) و هدف آن‏» به تحلیل كوتاه قیام حضرت (ع) پرداخته‏اند. شخصیت علمى و استحكام تحلیل ایشان كه در عین اختصار، نگاشته شده، ما را بر آن داشت كه در سرآغاز مقاله‏هاى این دفتر ویژه نامه متن آن را عینا از مجموعه یاد شده، براى خوانندگان ارجمند بازگو كنیم.

نهضت‏سیدالشهدا (ع) و هدف آن

با یك سیر اجمالى در وضع عمومى آن روز، مى‏توان نسبت‏به تصمیم و اقدام سیدالشهدا (ع) روشن شد. تیره‏ترین و تاریك‏ترین روزگارى كه در جریان تاریخ اسلام به خانواده رسالت و شیعیانشان گذشته، دوره حكومت‏بیست‏ساله معاویه بود.

معاویه پس از آنكه خلافت اسلامى را - با هر نیرنگ بود - به دست آورد و فرمانرواى بى‏قید و شرط كشور پهناور اسلامى شد، همه نیروى شگرف خود را صرف تحكیم و تقویت فرمانروایى خود و نابود ساختن اهل بیت رسالت مى‏نمود، نه تنها در اینكه آنان را نابود كند بلكه مى‏خواست نام آنان را از زبان مردم و نشان آنان را از یاد مردم محو كند.

جماعتى از صحابه پیغمبر (ص) را كه مورد احترام و اعتماد مردم بودند از هر راه بود با خود همراه و با ساختن احادیث‏به نفع صحابه و ضرر اهل بیت‏به كار انداخت و به دستور او در منابر اسلامى در سرتاسر بلاد اسلامى به امیرالمؤمنین (ع) - مانند یك فریضه دینى - سب و لعن مى‏شد.

به وسیله ایادى خود مانند زیاد بن ابیه و سمرة بن جندب و بسر بن ارطاة و امثال ایشان، هر جا از دوستان اهل بیت‏سراغ مى‏كرد به زندگیش خاتمه مى‏داد و در این راهها از زر، از زور، از تطمیع، از ترغیب و از تهدید تا آخرین حد توانایى استفاده مى‏كرد.

در چنین محیطى طبعا كار به اینجا مى‏كشد كه عامه مردم از بردن نام على (ع) و آل على نفرت كنند و كسانى كه از دوستى اهل بیت، رگى در دل دارند از ترس جان و مال و عرض خود، هرگونه رابطه خود را با اهل بیت قطع كنند.

واقع امر را از اینجا مى‏توان به دست آورد كه امامت‏سیدالشهدا (ع) تقریبا ده سال طول كشید كه در همه این مدت - جز چند ماه اخیر - معاصر معاویه بود. در طول این مدت از آن حضرت كه امام وقت و مبین معارف و احكام دین بود، در تمام فقه اسلامى حتى یك حدیث نقل نشده است; منظور روایتى است كه مردم از آن حضرت نقل كرده باشند كه شاهد مراجعه و اقبال مردم است نه روایتى كه از داخل خاندان آن حضرت مانند ائمه بعدى رسیده باشد.

و از اینجا معلوم مى‏شود كه آن روز درب خانه اهل بیت‏بكلى بسته شده و اقبال مردم به حد صفر رسیده بوده است.

اختناق و فشار روز افزون كه محیط اسلامى را فرا گرفته بود به حضرت امام حسین (ع) اجازه ادامه جنگ یا قیام علیه معاویه را نداد و كمترین فایده‏اى هم نداشت; زیرا:

اولا: معاویه از او بیعت گرفته بود و با وجود بیعت، كسى با وى همراهى نمى‏كرد.

ثانیا: معاویه خود را یكى از صحابه كبار پیغمبر (ص) و كاتب وحى و مورد اعتماد و دست راست‏سه نفر از خلفاى راشدین به مردم شناسانیده بود و نام خال‏المؤمنین را به عنوان لقبى مقدس بر خود گذاشته بود.

ثالثا: با نیرنگ مخصوص به خودش به آسانى مى‏توانست‏حضرت امام حسین (ع) را به دست كسان خودش بكشد و بعد به خونخواهى وى برخیزد و از قاتلین وى انتقام بكشد و مجلس عزا نیز برایش برپا كند و عزادار شود!

معاویه وضع زندگى امام‏حسن (ع) را به جایى كشانیده بود كه كمترین امنیتى حتى در داخل خانه شخصى خودش نداشت، و بالاخره نیز (وقتى كه مى‏خواست‏براى یزید از مردم بیعت‏بگیرد) آن حضرت را به دست همسر خودش مسموم كرده، شهید ساخت.

همان سیدالشهدا (ع) كه پس از درگذشت معاویه بى‏درنگ علیه یزید قیام كرد و خود وكسان خود - حتى بچه شیرخواره خود را در این راه فدا كرد، در همه مدت امامت‏خود كه معاصر معاویه بود به این فداكارى قادر نشد; زیرا در برابر نیرنگهاى صورتا حق به جانب معاویه و بیعتى كه از وى گرفته شده بود، قیام و شهادت او كمترین اثرى نداشت.

این بود خلاصه وضع ناگوارى كه معاویه در محیط اسلامى به وجود آورد و درب خانه پیغمبر اكرم (ص) را بكلى بسته، اهل بیت را از هرگونه اثر و خاصیت انداخت.

درگذشت معاویه و خلافت‏یزید

آخرین ضربت كارى وى كه به پیكر اسلام و مسلمین وارد ساخت این بود كه خلافت اسلامى را به سلطنت استبدادى موروثى تبدیل نمود و پسر خود یزید را به جاى خود نشانید، در حالى كه یزید هیچ‏گونه شخصیت دینى - حتى به طور تزویر و تظاهر - نداشت و همه وقت‏خود را علنا با ساز و نواز و باده گسارى و شاهد بازى و میمون‏رقصانى مى‏گذرانید و احترامى به مقررات دینى نمى‏گذاشت و گذشته از همه اینها اعتقادى به دین و آیین نداشت چنانچه وقتى كه اسیران اهل بیت و سرهاى شهداى كربلا را وارد دمشق مى‏كردند و به تماشاى آنها بیرون آمده بود، بانك كلاغى به گوشش رسید، گفت:

نعب الغراب فقلت قل او لا تقل

فقد اقتضیت من الرسول دیونى (1)

و همچنین هنگامى كه اسیران اهل بیت و سر مقدس سیدالشهدا (ع) را به حضورش آوردند، ابیاتى سرود كه یكى از آنها این یت‏بود:

لعبت هاشم بالملك فلا

خبر جاء و لا وحى نزل

زمامدارى یزید كه توام با ادامه سیاست معاویه بود، تكلیف اسلام و مسلمین را روشن مى‏كرد و من‏جمله وضع رابطه اهل بیت رسالت را با مسلمانان و شیعیانشان - كه مى‏بایست‏به دست فراموشى مطلق سپرده شود و بس - معلوم مى‏ساخت.

در چنین شرایطى یگانه وسیله و مؤثرترین عامل براى قطعیت‏یافتن سقوط اهل بیت و درهم ریختن بنیان حق و حقیقت، این بود كه سیدالشهدا (ع) با یزید بیعت كند و او را خلیفه و جانشین مفترض الطاعه پیغمبر بشناسند.

امام (ع) و بیعت‏با یزید

سیدالشهدا (ع) نظر به پیشوایى و رهبرى واقعى كه داشت نمى‏توانست‏با یزید بیعت كند و چنین قدم مؤثرى در پایمال ساختن دین و آیین، بر دارد و تكلیفى جز امتناع از بیعت نداشت و خدا نیز جز این از وى نمى‏خواست.

اثر امتناع از بیعت

از آن طرف امتناع از بیعت اثرى تلخ و ناگوار داشت; زیرا قدرت هولناك و مقاومت‏ناپذیر وقت، با تمام هستى خود، بیعت مى‏خواست (بیعت مى‏خواست‏یا سر) و به هیچ چیز دیگر قانع نبود و از این روى كشته شدن امام (ع) در صورت امتناع از بیعت، قطعى و لازم لاینفك امتناع بود.

سیدالشهدا (ع) نظر به رعایت مصلحت اسلام و مسلمین، تصمیم قطعى بر امتناع از بیعت، و كشته شدن گرفت و بى‏محابا مرگ را بر زندگى ترجیح داد و تكلیف خدایى وى نیز امتناع از بیعت و كشته شدن بود. و این است معنى آنچه در برخى از روایات وارد است كه رسول خدا در خواب به او فرمود: خدا مى‏خواهد تو را كشته ببیند. و نیز آن حضرت به بعضى از كسانى كه از نهضت منعش مى‏كردند فرمود: خدا مى‏خواهد مرا كشته ببیند. و به هر حال، مراد مشیت تشریعى است نه مشیت تكوینى; زیرا چنانكه سابقا بیان كردیم مشیت تكوینى خدا تاثیرى در اراده و فعل ندارد.

ترجیح مرگ بر زندگى

آرى سیدالشهدا (ع) تصمیم بر امتناع از بیعت و - در نتیجه - كشته شدن گرفت و مرگ را بر زندگى ترجیح داد و جریان حوادث نیز اصابت نظر آن حضرت را به ثبوت رسانید; زیرا شهادت وى با آن وضع دلخراش، مظلومیت و حقانیت اهل بیت را مسجل ساخت و پس از شهادت، تا دوازده سال نهضت‏ها و خونریزى‏ها ادامه یافت و پس از آن همان خانه‏اى كه در زمان حیات آن حضرت كسى درب آن را نمى‏شناخت‏با مختصر آرامشى كه در زمان امام پنجم به وجود آمد، شیعه از اطراف و اكناف مانند سیل به در همان خانه مى‏ریختند و پس از آن، روز به روز به آمار شیعیان اهل بیت افزود و حقانیت و نورانیتشان در هر گوشه و كنار جهان به تابش و تلالؤ پرداخت و پایه استوار آن، حقانیت توام با مظلومیت اهل بیت مى‏باشد و پیشتاز این میدان، سیدالشهدا (ع) بود. حالا مقایسه وضع خاندان رسالت و اقبال مردم به آنان در زمان حیات آن حضرت با وضعى كه پس از شهادت وى در مدت چهارده قرن پیش آمده و سال به سال تازه‏تر و عمیقتر مى‏شود، اصابت نظر آن حضرت را آفتابى مى‏كند و بیتى كه آن حضرت - بنا به بعضى از روایات - انشاد فرموده، اشاره به همین معنى است:

و ما ان طبنا جبن و لكن

منایانا و دولة آخرینا

و به همین نظر بود كه معاویه به یزید اكیدا وصیت كرده بود كه اگر حسین ابن على از بیعت‏با وى خوددارى كنداورا به حال خود رها كند و هیچ گونه متعرض وى نشود. معاویه نه از راه اخلاص و محبت این وصیت را مى‏كرد، بلكه مى‏دانست كه حسین بن على (ع) بیعت كننده نیست و اگر به دست‏یزید كشته شود اهل بیت، مارك مظلومیت‏به خود مى‏گیرند و این براى سلطنت اموى، خطرناك و براى اهل بیت، بهترین وسیله تبلیغ و پیشرفت است.

اشاره‏هاى مختلف امام (ع) به وظیفه خود

سیدالشهدا (ع) به وظیفه خدایى خود كه امتناع از بیعت‏بود آشنا بود و بهتر از همه به قدرت بیكران و مقاومت‏ناپذیر بنى‏امیه و روحیه یزید پى برده بود و مى‏دانست كه لازم لاینفك خوددارى از بیعت، كشته شدن اوست و انجام وظیفه خدایى، شهادت را در بر دارد. و از این معنى در مقامات مختلف با تعبیرات گوناگون كشف مى‏فرمود.

در مجلس حاكم مدینه كه از وى بیعت مى‏خواست فرمود: مثل من با مثل یزید بیعت نمى‏كند.

هنگامى كه شبانه از مدینه بیرون مى‏رفت از جدش رسول اكرم (ص) نقل فرمود كه در خواب به وى فرمود: خدا خواسته (یعنى به عنوان تكلیف) كه كشته شوى.

در خطبه كه هنگام حركت از مكه خواند و در پاسخ كسانى كه مى‏خواستند آن حضرت را از حركت‏به سوى عراق منصرف سازند همان مطلب را تكرار فرمود.

در پاسخ یكى از شخصیت‏هاى اعراب كه بین راه اصرار داشت كه آن حضرت از رفتن به كوفه منصرف شود و گرنه قطعا كشته خواهد شد، فرمود:

«این راى بر من پوشیده نیست ولى اینان از من دست‏بردار نیستند و هر جا بروم و هر جا باشم مرا خواهند كشت.»

برخى از این روایات اگر چه معارض دارد یا از جهت‏سند خالى از ضعف نیست ولى ملاحظه اوضاع و احوال روز و تجزیه و تحلیل قضایا، آنها را كاملا تایید مى‏كند.

اختلاف روش امام (ع) در خلال مدت قیام خود

البته مراد از اینكه مى‏گوییم مقصد امام (ع) از قیام، شهادت بود و خدا شهادت او را خواسته بود، این نیست كه خدا از وى خواسته بود كه از بیعت‏یزید خوددارى نماید، آنگاه دست روى دست گذاشته به كسان یزید اطلاع دهد كه بیایید مرا بكشید و بدین طریق خنده‏دار وظیفه خود را انجام دهد و نام قیام روى آن بگذارد.

بلكه وظیفه امام (ع) این بود كه علیه خلافت‏شوم یزید قیام كرده، از بیعت‏با او امتناع ورزد و امتناع خود را - كه به شهادت منتهى خواهد شد - از هر راه ممكن به پایان رساند.

از اینجاست كه مى‏بینیم روش امام (ع) در خلال مدت قیام به حسب اختلاف اوضاع و احوال، مختلف بوده است:

در آغاز كار كه تحت فشار حاكم مدینه قرار گرفت‏شبانه از مدینه حركت كرده به مكه كه حرم خدا و مامن دینى بود پناهنده شد و چند ماهى را در مكه در حال پناهندگى گذرانید.

در مكه تحت مراقبت‏سرى مامورین آگاهى خلافت‏بود تا تصمیم گرفته شد توسط گروهى اعزامى در موسم حج كشته شود یا دستگیر شده به شام فرستاده شود. و از طرف دیگر سیل نامه از جانب عراق به سوى آن حضرت باز شده در صدها و هزارها نامه وعده یارى و نصرت داده او را به عراق دعوت كردند و در آخرین نامه كه صریحا به عنوان اتمام حجت - چنانكه بعضى از مورخین نوشته‏اند - از اهل كوفه رسید كه حضرت تصمیم به حركت و قیام خونین گرفت. اول به عنوان اتمام حجت، مسلم بن عقیل را به عنوان نماینده خود به كوفه فرستاد و پس از چندى، نامه مسلم مبنى بر مساعد بودن اوضاع نسبت‏به قیام، به آن حضرت رسید.

امام (ع) به ملاحظه دو عامل كه گفته شد یعنى ورود مامورین سرى شام به منظور كشتن یا گرفتن وى و حفظ حرمت‏خانه خدا و مهیا بودن عراق براى قیام، به سوى كوفه رهسپار شد. سپس در اثناى راه كه خبر قتل فجیع مسلم و هانى رسید، روش قیام و جنگ تهاجمى را به قیام دفاعى تبدیل فرموده و به تصفیه جماعت‏خود پرداخت و تنها كسانى را كه تا آخرین قطره خون خود از یارى وى دست‏بردار نبودند نگه‏داشته، رهسپار مصرع خود شد. (2)

پى‏نوشت‏ها:
1) به نقل آلوسى در جزء 26 تفسیر روح المعانى، ص‏66 از تاریخ ابن الوردى و كتاب الوافى بالوفیات.
2) بیست مقاله، رضا استادى، نشر انتشارات اسلامى، صص 444 - 438.


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 14
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 1
  • آی پی دیروز : 7
  • بازدید امروز : 3
  • باردید دیروز : 8
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 13
  • بازدید ماه : 13
  • بازدید سال : 48
  • بازدید کلی : 251