loading...
امام حسین
علیرضاپسرمرد بازدید : 7 دوشنبه 26 اسفند 1392 نظرات (0)

 

دومین فرزند برومند حضرت علی و(1) در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت فاطمه ، که درود خدا بر ایشان باد، در خانه وحی و ولایت چشم به جهان گشود.

 

چون خبر ولادتش به پیامبر گرامی اسلام (ص ) رسید، به خانه حضرت علی (ع ) و فاطمه را فرمود تا کودکش را بیاورد. اسما او را در پارچه ای سپید (2) (س ) آمد و اسما پیچید و خدمت رسول اکرم (ص ) برد، آن گرامی به گوش راست او اذان و به گوش چپ (3) او اقامه گفت . به روزهای اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش ، امین وحی الهی ، جبرئیل ، فرود آمد و گفت : سلام خداوند بر تو باد ای رسول خدا، این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون (شبیر) چون علی برای تو بسان هارون (5) که به عربی (حسین ) خوانده می شود نام بگذار. (4)برای  موسی بن عمران است ، جز آن که تو خاتم پیغمبران هستی .
و به این ترتیب نام پرعظمت "حسین " از جانب پروردگار، برای دومین فرزند فاطمه (س ) انتخاب شد. به روز هفتم ولادتش ، فاطمه زهرا که سلام خداوند بر او باد، گوسفندی را برای  کشت ، و سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موی سر او (6) فرزندش به عنوان عقیقه (7) نقره صدقه داد.

 

حسین (ع ) و پیامبر (ص )

 

از ولادت حسین بن علی (ع ) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص ) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد، مردم از اظهار محبت و لطفی که پیامبر راستین اسلام (ص ) درباره حسین (ع ) ابراز می داشت ، به بزرگواری  و مقام شامخ پیشوای سوم آگاه شدند. سلمان فارسی می گوید: دیدم که رسول خدا (ص ) حسین (ع ) را بر زانوی  خویش نهاده او را می بوسید و می فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانی ، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستی ، تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهای خدایی که نه نفرند و خاتم ایشان ، (8) قائم ایشان (امام زمان "عج ") می باشد.

انس بن مالک روایت می کند: وقتی از پیامبر پرسیدند کدام یک از اهل بیت خود را بیشتر دوست می داری ، فرمود:

بارها رسول گرامی حسن (ع ) و حسین (ع ) را به سینه می فشرد و (9) حسن و حسین را، (10) آنان را می بویید و می بوسید. ابوهریره که از مزدوران معاویه و از دشمنان خاندان امامت است ، در عین حال اعتراف می کند که : "رسول اکرم را دیدم که حسن و حسین را بر شانه های  خویش نشانده بود و به سوی ما می آمد، وقتی به ما رسید فرمود هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست (11) داشته ، و هر که با آنان دشمنی ورزد با من دشمنی نموده است .

عالی ترین ، صمیمی ترین و گویاترین رابطه معنوی و ملکوتی بین پیامبر و حسین را می توان در این جمله رسول گرامی  اسلام (ص ) خواند که فرمود: "حسین از من و من از (12) حسینم

حسین (ع ) با پدر

 

شش سال از عمرش با پیامبر بزرگوار سپری شد، و آن گاه که رسول خدا (ص ) چشم ازجهان فروبست و به لقای پروردگار شتافت ، مدت سی سال با پدر زیست . پدری که جز به انصاف حکم نکرد، و جز به طهارت و بندگی  نگذرانید، جز خدا ندید و جز خدا نخواست و جز خدا نیافت . پدری که در زمان حکومتش لحظه ای او را آرام نگذاشتند،همچنان که به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند. در تمام این مدت ، با دل و جان از اوامر پدر اطاعت می کرد، و در چند سالی که حضرت علی (ع ) متصدی خلافت ظاهری شد، حضرت حسین (ع ) در راه پیشبرد اهداف اسلامی ، مانند یک سرباز فداکار همچون برادر بزرگوارش می کوشید، و در جنگهای  "جمل "، "صفین " و "نهروان " شرکت و به این ترتیب ، از پدرش امیرالمؤمنین (ع ) و دین خدا حمایت کرد و (13) داشت . حتی گاهی در حضور جمعیت به غاصبین خلافت اعتراض می کرد.

در زمان حکومت عمر، امام حسین (ع ) وارد مسجد شد، خلیفه دوم را بر منبر رسول الله (ص ) مشاهده کرد که سخن می گفت . بلادرنگ از منبر بالا رفت و فریاد زد: "از منبر (14) پدرم فرود آی ....


امام حسین (ع ) با برادر

 

پس از شهادت حضرت علی (ع )، به فرموده رسول خدا (ص ) و وصیت امیرالمؤمنین (ع )مامت و رهبری شیعیان به حسن بن علی (ع )، فرزند بزرگ امیرالمؤمنین (ع )، منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد که به فرامین پیشوایشان امام حسن (ع ) گوش فرادارند. امام حسین (ع ) که دست پرورد وحی محمدی و ولایت علوی بود، همراه و همکار و همفکر برادرش بود. چنان که وقتی بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ ، امام حسن (ع ) مجبور شد که با معاویه صلح کند و آن همه ناراحتیها را تحمل نماید، امام حسین (ع ) شریک رنجهای برادر بود و چون می دانست که این صلح به صلاح اسلام و مسلمین معاویه ، در حضور امام حسن (ع ) وامام حسین (ع ) دهان آلوده اش را به بدگویی  نسبت به امام حسن (ع ) و پدر بزرگوارشان امیرمؤمنان (ع ) گشود، امام حسین (ع ) به دفاع برخاست تا سخن در گلوی  معاویه بشکند و سزای ناهنجاریش را به کنارش بگذارد، ولی امام حسن (ع ) او را به سکوت و خاموشی فراخواند، امام حسین (ع ) پذیرا شد و به جایش بازگشت ، آن گاه امام حسن (ع ) خود به پاسخ معاویه (15) برآمد، و با بیانی رسا و کوبنده خاموشش ساخت .



امام حسین (ع ) در زمان معاویه

 

چون امام حسن (سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) از دنیا رحلت فرمود، به گفته رسول خدا (ص ) و امیرالمؤمنین (ع ) و وصیت حسن بن علی (ع ) امامت و رهبری شیعیان به امام حسین (ع ) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبری جامعه گردید. امام حسین (ع ) می دید که معاویه با اتکا به قدرت اسلام ، بر اریکه حکومت اسلام به ناحق تکیه زده ، سخت مشغول تخریب اساس جامعه اسلامی  و قوانین خداوند است ، و از این حکومت پوشالی مخرب به سختی رنج می برد، ولی نمی توانست دستی فراز آورد و قدرتی فراهم کند تا او را از جایگاه حکومت اسلامی پایین بکشد، چنانچه برادرش امام حسن (ع ) نیز وضعی مشابه او داشت .

 

امام حسین (ع ) می دانست اگر تصمیمش را آشکار سازد و به سازندگی قدرت بپردازد، پیش از هر جنبش و حرکت مفیدی به قتلش می رساند، ناچار دندان بر جگر نهاد و صبر را پیشه ساخت که اگر برمی خاست ، پیش از اقدام به دسیسه کشته می شد، و از این کشته شدن هیچ نتیجه ای گرفته نمی شد.

 

بنابراین تا معاویه زنده بود، چون برادر زیست و علم مخالفتهای بزرگ نیفراخت ، جز آن که گاهی محیط و حرکات و اعمال معاویه را به باد انتقاد می گرفت و مردم را به آینده نزدیک امیدوار می ساخت که اقدام مؤثری خواهد نمود. و در تمام طول مدتی  که معاویه از مردم برای ولایت عهدی یزید، بیعت می گرفت ، حسین به شدت با او مخالفت کرد، و هرگز تن به بیعت یزید نداد و ولی عهدی او را نپذیرفت و حتی گاهی  (16) سخنانی  تند به معاویه گفت و یا نامه ای کوبنده برای او نوشت .

معاویه هم در بیعت گرفتن برای یزید، به او اصراری نکرد و امام (ع ) همچنین بود و ماند تا معاویه درگذشت ...


قیام حسینی

 

یزید پس از معاویه بر تخت حکومت اسلامی تکیه زد و خود را امیرالمؤمنین خواند،و برای این که سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را تثبیت کند، مصمم شد برای نامداران و شخصیتهای اسلامی پیامی بفرستد و آنان را به بیعت با خویش بخواند. به همین منظور، نامه ای به حاکم مدینه نوشت و در آن یادآور شد که برای من از حسین (ع ) بیعت بگیر و اگر مخالفت نمود بقتلش برسان . حاکم این خبر را به امام حسین (ع ) رسانید و جواب مطالبه نمود. امام حسین (ع ) چنین فرمود:

 

"انا لله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام اذا بلیت الامة براع مثل (17) یزید آن گاه که افرادی چون یزید، (شراب خوار و قمارباز و بی ایمان و ناپاک که حتی  ظاهر اسلام را هم مراعات نمی کند) بر مسند حکومت اسلامی بنشیند، باید فاتحه اسلام را خواند. (زیرا این گونه زمامدارها با نیروی اسلام و به نام اسلام ، اسلام را از بین می برند.)

 

امام حسین (ع ) می دانست اینک که حکومت یزید را به رسمیت نشناخته است ، اگر در مدینه بماند به قتلش می رسانند، لذا به امر پروردگار، شبانه و مخفی از مدینه به سوی مکه حرکت کرد. آمدن آن حضرت به مکه ، همراه با سرباز زدن او از بیعت یزید، در بین مردم مکه و مدینه انتشار یافت ، و این خبر تا به کوفه هم رسید. کوفیان از امام حسین (ع ) که در مکه بسر می برد دعوت کردند تا به سوی آنان آید و زمامدار امورشان باشد. امام (ع ) مسلم بن عقیل ، پسر عموی خویش را به کوفه فرستاد تا حرکت و واکنش اجتماع کوفی را از نزدیک ببیند و برایش بنویسد. مسلم به کوفه رسید و با استقبال گرم و بی سابقه ای روبرو شد، هزاران نفر به عنوان نایب امام (ع ) با او بیعت کردند، و مسلم هم نامه ای  به امام حسین (ع ) نگاشت و حرکت فوری امام (ع ) را لازم گزارش داد.

 

هر چند امام حسین (ع ) کوفیان را به خوبی می شناخت ، و بی وفایی  و بی دینی شان را در زمان حکومت پدر و برادر دیده بود و می دانست به گفته ها و بیعتشان با مسلم نمی توان اعتماد کرد، و لیکن برای اتمام حجت و اجرای اوامر پروردگار تصمیم گرفت که به سوی کوفه حرکت کند.

 

با این حال تا هشتم ذی حجه ، یعنی روزی  که همه مردم مکه عازم رفتن به "منی " بودند و هر کس در راه مکه جا مانده بود با عجله تمام می خواست خود را به مکه (18) برساند، آن حضرت در مکه ماند و در چنین روزی با اهل بیت و یاران خود، از مکه به طرف عراق خارج شد و با این کار هم به وظیفه خویش عمل کرد و هم به مسلمانان جهان فهماند که پسر پیغمبر امت ، یزید را به رسمیت نشناخته و با او بیعت نکرده ، بلکه علیه او قیام کرده است .

 

یزید که حرکت مسلم را به سوی کوفه دریافته و از بیعت کوفیان با او آگاه شده بود، ابن زیاد را (که از پلیدترین یاران یزید و از کثیفترین طرفداران حکومت بنی امیه بود) به کوفه فرستاد. ابن زیاد از ضعف ایمان و دورویی و ترس مردم کوفه استفاده نمود و با تهدید ارعاب ، آنان را از دور و بر مسلم پراکنده ساخت ، و مسلم به تنهایی با عمال ابن زیاد به نبرد پرداخت ، و پس از جنگی دلاورانه و شگفت ، با شجاعت شهید شد.

 

(سلام خدا بر او باد). و ابن زیاد جامعه دورو و خیانتکار و بی ایمان کوفه را علیه امام حسین (ع ) برانگیخت ، و کار به جایی رسید که عده ای از همان کسانی که برای امام (ع ) دعوت نامه نوشته بودند، سلاح جنگ پوشیدند و منتظر ماندند تا امام حسین (ع ) از راه برسد و به قتلش برسانند.

 

امام حسین (ع ) از همان شبی که از مدینه بیرون آمد، و در تمام مدتی که در مکه اقامت گزید، و در طول راه مکه به کربلا، تا هنگام شهادت ، گاهی به اشاره ، گاهی به اعلان می داشت که : "مقصود من از حرکت ، رسوا ساختن حکومت ضد اسلامی یزید و صراحت ، برپاداشتن امر به معروف و نهی از منکر و ایستادگی در برابر ظلم و ستمگری است و جز حمایت قرآن و زنده داشتن دین محمدی هدفی ندارم .

 

و این مأموریتی بود که خداوند به او واگذار نموده بود، حتی اگر به کشته شدن خود و اصحاب و فرزندان و اسیری خانواده اش اتمام پذیرد. رسول گرامی (ص ) و امیرمؤمنان (ع) و حسن بن علی (ع ) پیشوایان پیشین اسلام ، شهادت امام حسین (ع ) را بارها بیان فرموده بودند. حتی در هنگام ولادت امام حسین (ع )، و خود امام حسین (ع ) به (19) رسول گرانمایه اسلام (ص ) شهادتش را تذکر داده بود.

 

علم امامت می دانست که آخر این سفر به شهادتش می انجامد، ولی او کسی نبود که در برابر دستور آسمانی  و فرمان خدا برای جان خود ارزشی قائل باشد، یا از اسارت خانواده اش واهمه ای  به دل راه دهد. او آن کس بود که بلا را کرامت و شهادت را سعادت می پنداشت . (سلام ابدی خدا بر او باد) .

 

خبر "شهادت حسین (ع ) در کربلا" به قدری در اجتماع اسلامی مورد گفتگو واقع شده بود که عامه مردم از پایان این سفر مطلع بودند. چون جسته و گریخته ، از رسول الله (ص ) و امیرالمؤمنین (ع ) و امام حسن بن علی (ع ) و دیگر بزرگان صدر اسلام شنیده بودند. بدینسان حرکت امام حسین (ع ) با آن درگیریها و ناراحتیها احتمال کشته شدنش را در اذهان عامه تشدید کرد. بویژه که خود در طول راه می فرمود: "من کان باذلا فینا مهجته (20) و موطنا علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا.

 

هر کس حاضر است در راه ما از جان خویش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد، همراه ما بیاید. و لذا در بعضی از دوستان این توهم پیش آمد که حضرتش را از این سفر منصرف سازند.

 

غافل از این که فرزند علی  بن ابی طالب (ع ) امام و جانشین پیامبر، و از دیگران به وظیفه خویش آگاهتر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده او نهاده دست نخواهد کشید.

 

باری امام حسین (ع ) با همه این افکار و نظریه ها که اطرافش را گرفته بود به راه خویش ادامه داد، و کوچکترین خللی در تصمیمش راه نیافت .

 

سرانجام ، رفت ، و شهادت را دریافت . نه خود تنها، بلکه با اصحاب و فرزندان که هر یک ستاره ای درخشان در افق اسلام بودند، رفتند و کشته شدند، و خونهایشان شنهای گرم دشت کربلا را لاله باران کرد تا جامعه مسلمانان بفهمد یزید (باقی مانده بسترهای  گناه آلود خاندان امیه ) جانشین رسول خدا نیست ، و اساسا اسلام از بنی امیه و بنی امیه از اسلام جداست .
راستی هرگز اندیشیده اید اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرین حسین (ع ) به وقوع نمی پیوست و مردم یزید را خلیفه پیغمبر (ص ) می دانستند، و آن گاه اخبار دربار یزید و شهوترانیهای او و عمالش را می شنیدند، چقدر از اسلام متنفر می شدند، زیرا اسلامی که خلیفه پیغمبرش یزید باشد، به راستی نیز تنفرآور است ... و خاندان پاک حضرت امام حسین (ع ) نیز اسیر شدند تا آخرین رسالت این شهادت را به گوش مردم برسانند. و شنیدیم و خواندیم که در شهرها، در بازارها، در مسجدها، در بارگاه متعفن پسر زیاد و دربار نکبت بار یزید، هماره و همه جا دهان گشودند و فریاد زدند، و پرده زیبای  فریب را از چهره زشت و جنایتکار جیره خواران بنی امیه برداشتند و ثابت کردند که یزید سگ باز وشرابخوار است ، هرگز لیاقت خلافت ندارد و این اریکه ای که او بر آن تکیه زده جایگاه او نیست . سخنانشان رسالت شهادت حسینی را تکمیل کرد، طوفانی  در جانها برانگیختند، چنان که نام یزید تا همیشه مترادف با هر پستی و رذالت و دناءت گردید و همه آرزوهای طلایی و شیطانیش چون نقش بر آب گشت . نگرشی  ژرف می خواهد تا بتوان بر همه ابعاد این شهادت عظیم و پرنتیجه دست یافت .

از همان اوان شهادتش تا کنون ، دوستان و شیعیانش ، و همه آنان که به شرافت و عظمت انسان ارج می گذارند، همه ساله سالروز به خون غلتیدنش را، سالروز قیام و شهادتش را با سیاه پوشی  و عزاداری محترم می شمارند، و خلوص خویش را با گریه بر مصایب آن بزرگوار ابراز می دارند. پیشوایان مآل اندیش و معصوم ما، هماره به واقعه کربلا و به زنده داشتن آن عنایتی خاص داشتند.

غیر از این که خود به زیارت مرقدش می شتافتند و عزایش را بر پا می داشتند، در فضیلت عزاداری و محزون بودن برای آن بزرگوار، گفتارهای متعددی ایراد فرموده اند. ابوعماره گوید: "روزی به حضور امام ششم صادق آل محمد (ع ) رسیدم ، فرمود اشعاری در سوگواری حسین برای ما بخوان . وقتی شروع به خواندن نمودم صدای گریه حضرت برخاست ، من می خواندم و آن عزیز می گریست ، چندان که صدای گریه از خانه برخاست .

 

بعد از آن که اشعار را تمام کردم ، امام (ع ) در فضلیت و ثواب مرثیه و گریاندن مردم بر امام (21) حسین (ع ) مطالبی بیان فرمود و نیز از آن جناب است که فرمود: "گریستن و بی تابی کردن در هیچ مصیبتی شایسته (22) نیست مگر در مصیبت حسین بن علی ، که ثواب و جزایی گرانمایه دارد.

 

باقرالعلوم ، امام پنجم (ع ) به محمد بن مسلم که یکی از اصحاب بزرگ او است فرمود: "به شیعیان ما بگویید که به زیارت مرقد حسین بروند، زیرا بر هر شخص باایمانی که (23) به امامت ما معترف است ، زیارت قبر اباعبدالله لازم می باشد.

 

امام صادق (ع ) می فرماید: "ان زیارة الحسین علیه السلام افضل ما یکون من الاعمال . (24) همانا زیارت حسین (ع ) از هر عمل پسندیده ای ارزش و فضیلتش بیشتر است .

 

زیرا که این زیارت در حقیقت مدرسه بزرگ و عظیم است که به جهانیان درس ایمان و عمل صالح می دهد و گویی  روح را به سوی ملکوت خوبیها و پاکدامنیها و فداکاریها پرواز می دهد. هر چند عزاداری و گریه بر مصایب حسین بن علی (ع )، و مشرف شدن به زیارت قبرش و بازنمایاندن تاریخ پرشکوه و حماسه ساز کربلایش ارزش و معیاری والا دارد، لکن باید دانست که نباید تنها به این زیارتها و گریه ها و غم گساریدن اکتفا کرد، بلکه همه این تظاهرات ، فلسفه دین داری ، فداکاری و حمایت از قوانین آسمانی را به ما گوشزد می نماید، و هدف هم جز این نیست ، و نیاز بزرگ ما از درگاه حسینی آموختن انسانیت و خالی بودن دل از هر چه غیر از خداست می باشد، و گرنه اگر فقط به صورت ظاهر قضیه بپردازیم ، هدف مقدس حسینی به فراموشی می گراید.



اخلاق و رفتار امام حسین (ع )

 

با نگاهی  اجمالی به 56سال زندگی سراسر خداخواهی و خداجویی  حسین (ع )، درمی یابیم که هماره وقت او به پاکدامنی  و بندگی و نشر رسالت احمدی و مفاهیم عمیقی والاتر از درک و دید ما گذشته است . اکنون مروری  کوتاه به زوایای زندگانی آن عزیز، که پیش روی ما است :

 

جنابش به نماز و نیایش با پروردگار و خواندن قرآن و دعا و استغفار علاقه بسیاری  و حتی در آخرین شب (25) داشت . گاهی در شبانه روز صدها رکعت نماز می گزاشت .

 

زندگی دست از نیاز و دعا برنداشت ، و خوانده ایم که از دشمنان مهلت خواست تا بتواند با خدای خویش به خلوت بنشیند. و فرمود: "خدا می داند که من نماز و تلاوت (26) قرآن و دعای زیاد و استغفار را دوست دارم  (27) حضرتش بارها پیاده به خانه کعبه شتافت و مراسم حج را برگزار کرد.

 

ابن اثیر در کتاب "اسد الغابة " می نویسد: "کان الحسین رضی الله عنه فاضلا کثیر الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال (28) الخیر جمیعها. حسین (ع ) بسیار روزه می گرفت و نماز می گزارد و به حج می رفت و صدقه می داد و همه کارهای پسندیده را انجام می داد.

 

شخصیت حسین بن علی  (ع ) آنچنان بلند و دور از دسترس و پرشکوه بود که وقتی با برادرش امام مجتبی (ع ) پیاده به کعبه می رفتند، همه بزرگان و شخصیتهای اسلامی به (29) احترامشان از مرکب پیاده شده ، همراه آنان راه می پیمودند.

 

احترامی که جامعه برای  حسین (ع ) قائل بود، بدان جهت بود که او با مردم زندگی  می کرد - از مردم و معاشرتشان کناره نمی جست - با جان جامعه هماهنگ بود، چونان دیگران از مواهب و مصائب یک اجتماع برخوردار بود، و بالاتر از همه ایمان بی تزلزل او به خداوند، او را غم خوار و یاور مردم ساخته بود.

 

و گرنه ، او نه کاخهای مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ، و هرگز مثل جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمی بستند، و حرم رسول الله (ص ) را برای او خلوت نمی کردند... این روایت یک نمونه از اخلاق اجتماعی اوست ، بخوانیم :

 

روزی از محلی عبور می فرمود، عده ای از فقرا بر عباهای پهن شده شان نشسته بودند و نان پاره های خشکی  می خوردند، امام حسین (ع ) می گذشت که تعارفش کردند و او هم پذیرفت ، نشست و تناول فرمود و آن گاه بیان داشت : "ان الله لا یحب المتکبرین "، خداوند متکبران را دوست نمی دارد. (30)

پس فرمود: "من دعوت شما را اجابت کردم ، شما هم دعوت مرا اجابت کنید.

آنها هم دعوت آن حضرت را پذیرفتند و همراه جنابش به منزل رفتند. حضرت دستور داد و بدین ترتیب پذیرایی گرمی  (31) هر چه در خانه موجود است به ضیافتشان بیاورند، از آنان به عمل آمد، و نیز درس تواضع و انسان دوستی را با عمل خویش به جامعه آموخت .

 

شعیب بن عبدالرحمن خزاعی  می گوید: "چون حسین بن علی (ع ) به شهادت رسید، بر پشت مبارکش آثار پینه مشاهده کردند، علتش را از امام زین العابدین (ع ) پرسیدند، فرمود این پینه ها اثر کیسه های  غذایی است که پدرم شبها به دوش می کشید و به خانه (32) زنهای  شوهرمرده و کودکان یتیم و فقرا می رسانید.

 

شدت علاقه امام حسین (ع ) را به دفاع از مظلوم و حمایت از ستم دیدگان می توان در داستان "ارینب وهمسرش عبدالله بن سلام " دریافت ، که اجمال و فشرده اش را در این جا متذکر می شویم : یزید به زمان ولایت عهدی ، با این که همه نوع وسایل شهوترانی و کام جویی و کامروایی از قبیل پول ، مقام ، کنیزان رقاصه و... در اختیار داشت ، چشم ناپاک و هرزه اش را به بانوی شوهردار عفیفی دوخته بود.

 

پدرش معاویه به جای این که در برابر این رفتار زشت و ننگین عکس العمل کوبنده ای  نشان دهد، با حیله گری  و دروغ پردازی و فریبکاری ، مقدماتی فراهم ساخت تا زن پاکدامن مسلمان را از خانه شوهر جدا ساخته به بستر گناه آلوده پسرش یزید بکشاند. حسین بن علی (ع ) از قضیه باخبر شد، در برابر این تصمیم زشت ایستاد و نقشه شوم معاویه را نقش بر آب ساخت و با استفاده از یکی از قوانین اسلام ، زن را به شوهرش عبدالله بن سلام بازگرداند و دست تعدی و تجاوز یزید را از خانواده مسلمان و پاکیزه ای قطع نمود و با این کار همت و غیرت الهی اش را نمایان و علاقه مندی خود را به حفظ نوامیس جامعه مسلمانان ابراز داشت ، و این رفتار داستانی شد که در مفاخر آل علی (ع ) و دناءت و ستمگری بنی امیه ، برای همیشه در تاریخ به یادگار (33) ماند.

علائلی در کتاب "سمو المعنی " می نویسد:

"ما در تاریخ انسان به مردان بزرگی برخورد می کنیم که هر کدام در جبهه و جهتی  عظمت و بزرگی خویش را جهان گیر ساخته اند، یکی در شجاعت ، دیگری در زهد، آن دیگری در سخاوت ، و... اما شکوه و بزرگی امام حسین (ع ) حجم عظیمی است که ابعاد بی نهایتش هر یک مشخص کننده یک عظمت فراز تاریخ است ، گویا او جامع همه (34) والاییها و فرازمندیها است .

 

 آری ، مردی که وارث بی کرانگی  نبوت محمدی است ، مردی که وارث عظمت عدل و مروت پدری چون حضرت علی  (ع ) است و وارث جلال و درخشندگی فضیلت مادری چون حضرت فاطمه (س ) است ، چگونه نمونه برتر و والای عظمت انسان و نشانه آشکار فضیلتهای خدایی نباشد. درود ما بر او باد که باید او را سمبل اعمال و کردارمان قرار دهیم .

 

امام حسین (ع ) و حکایت زیستن و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد کردارش نه تنها نمونه یک بزرگ مرد تاریخ را برای ما مجسم می سازد، بلکه او با همه خویشتن ، آیینه تمام نمای فضیلتها، بزرگ منشیها، فداکاریها، جان بازیها، خداخواهیها وخداجوییها می باشد، او به تنهایی  می تواند جان را به لاهوت راهبر باشد و سعادت بشریت را ضامن گردد. بودن و رفتنش ، معنویت و فضیلتهای انسان را ارجمند نمود.
علیرضاپسرمرد بازدید : 10 دوشنبه 26 اسفند 1392 نظرات (0)

صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین

صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین

صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین

 

و مگر میشود جایی از تو یاد کنند و از برادر باوفایت نامی به میان نیاید ...

 

السلام علیک یا ابا الفضل العباس

السلام علیک یا قطیع الکفین

السلام علیک یا ساقی عطاشى کربلاء

السلام علیک یا حامل لواء الحسین علیه السلام

یاد دوست
علیرضاپسرمرد بازدید : 10 دوشنبه 26 اسفند 1392 نظرات (0)

گوهر راز

امام حسین

با قلب بشر مونس و دمساز حسین است

در خلوت دل، محرم و هم راز حسین است

 

زهرا و علی، هر دو چو دریای گوهر بار

خلقت، صدف است و گوهر راز حسین است

 

آن عاشق فرزانه و، معشوق دو عالــــــــــم

بر طاق فلک غلغله انداز حــــسین است

 

هر آیتی از جانب حق، معجزه ای بود

آن آینه که هر دم کند اعجاز حسین است

 

راهی که بشر را به خـــداونـــــد رساند

عشق است و در این فاصله پل ساز حسین است

 

در راه نگهداری قرآن محمد

سرباز فداکار سرافراز حسین است

 

شاهی که ز حر بن یزید، از ره اکرام

بگذشت و نمود آنهمه اعزاز حسین است

 

فطرس که پرش را شرر قهر خدا سوخت

باز آن که بدادش پر پرواز حسین است

 

ماهی که به هر کلبه ی تاریک بتابد

شاهی که به سائل نکند ناز حسین است

 

از مردم دنیا، مطلب حاجت خود را

در خواست از او کن که سبب ساز حسین است

 

گر خلق تو را از خود جمله برانند

آن کس که پناهت بدهد باز حسین است

 

امید«حسان» جان جهان رحمت یزدان

باب کرمش بر همه کس باز حسین است

علیرضاپسرمرد بازدید : 9 دوشنبه 26 اسفند 1392 نظرات (1)

 

هیچ گریه کننده ای نیست که بر امام حسین(ع) گریه نماید مگر آنکه به حضرت فاطمه(س) تقرب جسته وایشان رابا گریه اش یاری نموده ونیز به حضرت پیامبر(ص) تقرب پیدا نموده وحق همه ما(ائمه) را ادا کرده است.

با این گریه وناله می توان اظهار نمود یا اباعبدالله (ع) اگر نبودیم درآن روز یاریت کنیم،و جان خویش را در راه شما فدا کنیم ولکن با آه وناله دعا برای ظهور منتقم شما را یاری خواهیم .

امام صادق(ع): من خودرا از شهیدان کربلا بیرون نمیدانم وثواب خودرا کمتر از ثواب آنها نمیشمارم زیرا نیت من یاری آنهاست(یعنی آرزو داشتم آنروز بودم تا شهید میگشتم)اگر آن روز(عاشورا) را میدیدم.

درادامه می فرمایند" همچنین شیعیان ما همه شهید هستند اگر چه در بستر های خود بمیرند"

علیرضاپسرمرد بازدید : 8 دوشنبه 26 اسفند 1392 نظرات (0)

کعبـه کائنات

امام حسین

امشب شب نزول تمام ملائک است                                     باور کنید بخت، به کام ملائک است

هم کوثـر ولایـت و هم باده بهشت                                        پیوسته بحر بحر به جام ملائک است

بــارد بـرات عفــو الهـی ز آسمـان                                         صبح قیامت است، قیام ملائک است

بر هـر ملک کـه می‌نگرد از چهارسو                                      چشمش به ماه روی امام ملائک است

امشب ز صد هزار شب قدر، بهتر است

قنداقـه حسین بـه دسـت پیمبر است

ملک وسیـع حـق، یـم عفو عنایت است                                لبریــز، آسمــان ز فـروغ ولایـت است

هر سوره‌ای که می‌نگرم صورت حسین                                 هر آیـه در ولادت او یـک ولایت است

نور حسین، ارض و سما را به بر گرفت                                  این نور، همچو نور خدا بی‌نهایت است

دوران تیـرگی و ضلالت بـه سر رسید                                    امشب شب طلوع چراغ هـدایت است

این شمع جمع محفل اولاد آدم است

این کشتی نجـات غریقان عالم است

پیغمبـران همـه شـده محو نظاره‌اش                         صف بسته‌انــد دور و بـر گاهـواره‌اش

این است آن سپهر ولایت که وقت صبح                                 خورشید و ماه گشته به دور ستـاره‌اش

خلـق زمیـن و اهـل سمـاوات، تـا ابد                         مرهون لطف و مرحمت بـی‌شماره‌اش

بالله عجیب نیست که در روز رستخیز                                   دوزخ بهشت گـردد بـا یـک اشاره‌اش

در روز حشر با کَرَم خود چه‌ها کند

ترسـم ز نار، قاتل خود را رها کند 

ملک وجود بسته به یک تار مـوی او                                     گل کرده بوسه‌های محمّد به روی او

این است کعبـه‌ای که تمامی کائنات                                    بگرفته‌انــد دست توسـل به سوی او

صورت نهد به خـاک قدم‌هـاش آبرو                                       تـا کسب آبــرو کنــد از آبــروی او

هرجــا کـه انبیـا بنشیننـد دور هـم                                       باشد چراغ محفل‌شان گفت‌وگوی او

باید نـدا دهیم کـه عالم حسینی است

بالله قسم! رسول خدا هم حسینی است


علیرضاپسرمرد بازدید : 7 دوشنبه 26 اسفند 1392 نظرات (0)

نام : حسین (سومین امام كه به امر خداوند تعیین شده است )
كنیه :ابو عبد اللّه

لقب : خامس آل عبا، سبط، شهید، وفى ، زكى
پدر : حضرت على بن ابى طالب (ع )
مادر: حضرت فاطمه (س )
تاریخ ولادت : شنبه سوم شعبان ، سال چهارم هجرى
مكان ولادت : مدینه
مدت عمر : 57 سال
علت شهادت : پس از روى كار آمدن یزید، امام كه او را نالایق  میدانست تن به ذلت بیعت و سازش با او را نداد و براى افشاى او به فرمان خدا از مدینه به مكه و سپس به طرف كوفه و كربلا حركت كردند و همراه با یاران خود با لب تشنه توسط دشمنان اسلام شهید شدند.
قاتل : صالح بن وهب مزنى ، سنان بن انس و شمر بن ذى الجوشن ، (لعنت خدا بر آنها)
زمان شهادت : جمعه دهم محرم ، سال 61 هجرى
مكان شهادت و دفن : كربلا

 او شجاعترین امت حضرت محمد (ص ) بود و شجاعت حضرت محمد (ص ) و حضرت على (ع ) در ایشان جمع بود.
خداوند در تربت ایشان شفا، و در داخل حرم امام حسین (ع ) استجابت دعا را قرار داده است . پیامبر (ص ) در حقش فرمود: احب اللّه مَن احب حسینا یعنى : خداوند دوست میدارد كسى را كه حسین را دوست بدارد. پیامبر(ص ) در حق او و برادر گرامى اش امام حسن (ع ) فرمود: دو فرزند من حسن و حسین پیشوایان امت مى باشند خواه زمام امور به دست بگیرند و یا نگیرند.
پس از شهادت امام حسن (ع ) در سال 50 هجرى ، امام حسین (ع ) عهده دار امر امامت گردید. معاویه پس از بیست سال حكومت ظالمانه و قتل و كشتار شیعیان به ویژه، در سال 60 هجرى مرد و بر خلاف قرارداد صلح با امام حسن(ع)، پسرش یزید را به جاى خود قرار داد. یزید فردى فاسد و شرابخوار و مخالف با اسلام بود. او علناً مقدسات اسلامى را  زیر پا مى گذاشت و آشكارا شراب مى خورد. امام حسین علیه السلام از همان آغاز كار با او به مخالفت برخاست .
یزید نامه اى به حاكم مدینه نوشت و به او دستور داد كه از امام حسین (ع ) براى یزید بیعت بگیرد و اگر حاضر نشد او را به قتل برساند. امام (ع ) كه حاضر به بیعت كردن با یزید نبود با خانواده خود از مدینه به مكه رفتند. در این هنگام مردم كوفه كه از مرگ معاویه با خبر شده بودند نامه هاى زیادى براى امام حسین (ع ) نوشتند و از او خواستند تا به عراق و كوفه بیاید. امام حسین (ع ) نیز مسلم بن عقیل را به كوفه فرستاد. ابتدا هزاران نفر از مردم كوفه با مسلم بن عقیل همراه شدند. اما با ورود عبیداللّه بن زیاد كه از طرف یزید به حكومت كوفه گمارده شده بود و بسیار حیله گر و بى رحم بود، مردم كوفه فریب اقدامات او را خورده و پیمان شكنى كردند و مسلم را تنها گذاشتند.
در نتیجه عبیداللّه ، مسلم بن عقیل را دستگیر نموده و به شهادت رسانید. هنگامى كه در ابتدا مردم كوفه با مسلم بیعت كردند، مسلم نامه اى به امام حسین (ع ) نوشت و به ایشان اطلاع داد كه به كوفه بیاید. امام حسین (ع ) با خانواده و یاران خود به طرف كوفه حركت كرد و در نزدیكى كوفه بود كه خبر پیمان شكنى مردم كوفه و شهادت مسلم را آوردند. عبیداللّه بن زیاد كه با شهادت مسلم بر اوضاع كوفه تسلط پیدا كرده بود حر بن یزید ریاحى را براى زیر نظر گرفتن امام حسین (ع ) و همراهانش فرستاد. و سپس عمر بن سعد را با سى هزار نفر به كربلا اعزام نمود. او به عمر بن سعد وعده داده بود كه اگر امام حسین (ع ) را به شهادت برساند او را حاكم رى خواهد كرد.
عمر بن سعد كه به طمع حكومت رى به كربلا آمده بود از هیچ ستمى فروگذار نكرد. دستور داد امام حسین (ع ) و یارانش را محاصره كنند و آب را بر روى آنان ببندند. یاران امام حسین (ع ) كه از شجاع ترین افراد بودند روز دهم محرم (عاشورا) در حالى كه بیش از 72 تن نبودند یكى پس از دیگرى در دفاع از امام زمان خود یعنى امام حسین (ع ) با عزت و آزادگى به شهادت رسیدند. حر بن یزید ریاحى نیز كه ستمگرى سپاه عمر سعد و حقانیت امام حسین (ع ) را مشاهده كرد به سپاه امام پیوست و به شهادت رسید.
واقعه كربلا گرچه از نظر زمان كوتاه بود و تنها یكروز از صبح تا عصر به طول انجامید اما لحظه لحظه آن درس شهامت و ایثار و فدا كارى ، ایمان و اعتقاد و اخلاص بود. واقعه كربلا دانشگاهى است كه از طفل شیرخوار تا پیرمرد محاسن سفیدش به بشریت درس آزادگى مى آموزد. خون هاى مطهر امام حسین (ع ) و یارانش به اسلام حیات تازه بخشید و زمینه سرنگون شدن دودمان فاسد اموى را فراهم آورد.
امام حسین علیه السلام روز دهم محرم سال 61 هجرى ، در سن 57 سالگى در كربلا به شهادت رسید. مرقد ایشان و برادر فداكارش اباالفضل و فرزندان و یارانش در شهر كربلا در عراق قرار دارد.

 


الا... ای محرم!

تو آن خشم خونین خلق خدایی که از حنجر سرخ و پاک شهیدان برون زد. تو بغض گلوی تمام ستمدیدگانی که در کربلا ، نیمروزی به یکباره ترکید. تو خون دل و دیده روزگاری که با خنجر کینه توز ستم، بر زمین ریخت . تو خون خدایی که با خاک آمیخت. تو شبرنگ سرخی، که در سال های سیاهی درخشید.

 

 الا .... ای محرم!

تو خشم گره خورده سالیانی، تو آتشفشانی، تو بر ظلم دشمن گواهی. تو بر شور ایمان پاکان نشانی. تو هفتاد آیه، تو هفتاد سوره ، تو هفتاد رمز حیاتی، تو پیغام فریاد سرخ زمانی. تو موجی ز دریای عصیان و خشمی که افتان و خیزان رسیده است بر ساحل روزگاران.

 

 الا .... ای محرم!

 تو فجری، تو نصری ، تویی « لیلة القدر» مردم . تو رعدی ، تو برقی، تو طوفان طفی، تویی غرش تندر کوهساران!

 

الا ... ای محرم!

 تو یادآور عشق و خون و حماسه. تو دانشگه بی نظیر جهاد و شهادت. تویی مظهر « ثار» و « ایثار» یاران.

 

الا... ای محرم!

به هنگام و هنگامه هجرت کاروان شهیدان . تو آن راهبان روانبخش و مهمان نوازی که در پای ره پوی آزادگان لاله ارغوان می فشانی.

 

الا ... ای محرم!

به چشم و دل قهرمانان و آزاد مردان که همواره بر ضد بیداد، قامت کشیدند و در صفحه سرخ تاریخ ، زیباترین نقش جاوید را آفریدند. تو آن آشنای کهن یاد و دشمن ستیزی که همواره در یادشانی.

 

الا... ای محرم!

تو آن کیمیای دگرگونه سازی که مرگ حیات آفرین را، به نام « شهادت» به اکسیر عشقی که در التهاب سرانگشت سحر آفرینت نهفته است، چو شهدی مصفا و شیرین به کام پذیرندگان می چشانی!

علیرضاپسرمرد بازدید : 8 دوشنبه 26 اسفند 1392 نظرات (0)

شکوهی ستودنی در بیان رسول وحی

حضرت محمد

یكى از زیباترین و برجسته ترین نكات زندگى سالار شهیدان حضرت امام حسین علیه السلام, توجه شدید و علاقه بى نظیر پیامبر عظیم الشأن اسلام صلى اللّه علیه و آله بـه ایشان و برادر بزرگوارش امام حسن علیه السلام است. این نكته آن چنان آشكار و نمایان بود كه صفحات زیـادى از كـتـب تـاریـخ و حدیث را به خود اختصاص داده است .

در ایـن نـوشـتـار بـر آنیم تا گذرى هر چند كوتاه بر فضائل والای آن بزرگ انسان الهى از بیان ملکوتی پیامبر اكرم صلى اللّه علیه و آله بیندازیم. ما در این مبحث، به بیان اعترافات آن گروه از اشخاص مى پردازیم كه نه تنها از پیروان مكتب على و آل على علیهم السلام نبوده اند، بلكه از جهاتى رویاروى آن مكتب قرار گرفته، چهره مخالف با آن داشته اند.

 

من از حسینم

رسول خدا صلى اللّه علیه و آله، حسن و حسین علیهما السّلام  را بسیار دوست مى داشت، و نسبت به آنها فوق العاده اظهار علاقه و عطوفت مى كرد. از جمله احادیثى كه از این دوستى و علاقه پیغمبر صلى اللّه علیه و آله حكایت مى كند. حدیث «یعلى بن مره» (1) است كه در خدمت پیغمبرصلى اللّه علیه و آله به مجلس میهمانى كه به آن دعوت شده بودند مى رفتند ناگاه به حسین علیه السّلام برخورد كردند كه در كوچه بازى مى كرد. پیغمبر صلى اللّه علیه و آله جلو همراهان رفت، و دستهاى خود را گشود (بغل باز كرد)، كودك از این سوى به آن سوى مى گریخت، و پیغمبرصلى اللّه علیه و آله او را مى خندانید تا وى را گرفت، پس یك دستش را زیر چانه حسین علیه السّلام و دست دیگرش را پشت سر او گذارد، و او را بوسید و فرمود:

«حُسَیْنُ مِنّى وَ اَنَا مِنْ حُسَیْن اَحَبَّ اللهُ مَنْ اَحَبَّ حُسَیْناً، حُسَینٌ سِبْطُ مِنَ الاَسْباط»؛

حسین از من است، و من از حسینم، خدا دوست دارد كسی را كه حسین را دوست داشته باشد. حسین سبطی از اسباط است.

و نیز همین حدیث را بخارى، ترمذى، ابن ماجه و حاكم به لفظ دیگری روایت كرده اند .(2)

وقتى این اخبار را مطالعه مى كنیم، و از شدّت علاقه و دوستى پیامبرصلى اللّه علیه و آله به امام حسین علیه السّلام آگاه مى شویم، نباید فراموش كنیم كه گوینده این كلمات و الفا1 پیغمبر خدا است، و او كسى است كه در دوره زندگانى با گزاف گوئى و سخنان دور از حقیقت و مدح بیجا مبارزه داشت; سخنان و كارهایش براى بشر حجت و قانون و شریعت بوده و آنچه فرموده ترجمان حقیقت است.

مـهـر و مـحبت پیامبر صلى اللّه علیه و آله به امام حسین علیه السلام و برادر بزرگوارش امام حسن علیه السلام زبانزد عام و خاص بوده است اما دوستى آنها یك دوستى ساده پدر نسبت به فرزند نبود; بلكه ریشه آن بر علائق و مبانى عمیق و یگانگى روحى استوار، و رمز یك اتحاد و اتصال ناگسستنى معنوى و توافق كامل فكرى بود

محبت آسمانی

مـهـر و مـحبت پیامبر صلى اللّه علیه و آله به امام حسین علیه السلام و برادر بزرگوارش امام حسن علیه السلام زبانزد عام و خاص بوده است اما دوستى آنها یك دوستى ساده پدر نسبت به فرزند نبود; بلكه ریشه آن بر علائق و مبانى عمیق و یگانگى روحى استوار، و رمز یك اتحاد و اتصال ناگسستنى معنوى و توافق كامل فكرى بود.

جمع کثیری از بزرگان تسنن از پیغمبر اكرم صلى اللّه علیه و آله روایت كرده اند كه فرمود:

«مَنْ اَحَبَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ فَقَدْ اَحَبَّنى، وَ مَنْ اَبْغَضَهُما فَقَدْ اَبْغَضَنى»؛ هر كس حسن و حسین را دوست بدارد همانا مرا دوست داشته و هركس آنها را دشمن بدارد پس البته مرا دشمن داشته است.

این حدیث در بین محدثین، مشهور و معروف بوده و مكرر از پیغمبر صلى اللّه علیه و آله شنیده شده است، به این مضمون است كه: پیغمبر صلى اللّه علیه و آله بیرون آمد در حالى كه حسن و حسین با او بودند این بر یك دوش آن حضرت و آن بردوش دیگرش بود. یك بار حسن را مى بوسید و بار دیگر حسین را تا به ما رسید فرمود: هر كس اینها را دوست بدارد به تحقیق مرا دوست داشته و هركس آنها را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است.(3)

 

آقای جوانان بهشت

گروه بسیارى از محدثین نامدار اهل سنت از پیغمبر صلى اللّه علیه وآله روایت كرده اند که فرمود:  «اَلْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ سَیِّدا شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ ؛ حسن و حسین دو آقاى جوانان اهل بهشتند».

این احادیث به سندهاى متعدد از جمعى از صحابه مثل امیرالمۆمنین على علیه السّلام، ابن مسعود، حذیفه، جابر، ابوبكر، عمر، عبداللّه بن عمر، قره، مالك بن الحویرث، بریده، ابى سعید خدرى، ابوهریره، اسامه، براء و اَنَس روایت شده و از مجموع آنها استفاده مى شود كه پیغمبر صلى اللّه علیه و آله مكررا حسن و حسین علیهماالسّلام را به این صفت معرفى فرموده، و صدور این لفظ از آن حضرت متواتر و مسلّم و در میان مسلمانان معروف و مشهور بوده است.

امام حسین

متن اكثر احادیث این است كه «اَلْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ سَیِّدا شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ» و ترجمه متن بعضى دیگر این است كه فرمود: فرشته اى از آسمان كه مرا زیارت نكرده بود از خدا براى زیارت من اذن خواست، پس به من خبر داد و مژده داد كه دخترم فاطمه، سیده زنان امت من است و اینكه حسن و حسین دو آقاى جوانان اهل بهشتند:

و در بعضى روایات این جمله نیز مذكور است: «وَ اَبُو هُما خیْرٌ مِنْهُما»؛ و پدرشان از آنها بهتر است.(4)

 

شبیه ترین فرد به پیامبر

بخارى و ابن اثیر روایت كرده اند كه وقتى سر امام حسین علیه السّلام را نزد عبیدالله بن زیاد آوردند سر مطهر را در طشتى قرار داد، و با شمشیر یا چوب دستى خود بر آن چشم و بینى نازنین مى زد، و مى گفت روئى به این زیبائى ندیده ام. انس بن مالك گفت: آگاه باش كه او شبیه ترین ایشان (یعنى اهل بیت) به پیغمبر خدا صلى اللّه علیه و آله بود.(5)

 

پاک از هر پلیدی

بر حسب احادیث متواتر و مشهور بین شیعه و سنى آیه تطهیر ( إنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُم الرِّجْسَ أَهْلَ اْلبَیْتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهیراً) (احزاب: 33) در مورد اجتماع امام علی و حضرت زهرا و حسنین علیهم السلام، در زیر كساء، و دعاء و صلوات پیغمبر صلى اللّه علیه و آله بر آنها نازل شد كه به دفعات متعدد در منزل آن حضرت و بعضى اماكن دیگر اتفاق افتاد. و آیه شریفه و احادیثى كه در تفسیر آن وارد شده دلالت بر عصمت و جلالت شأن حضرت سیدالشهداء علیه السّلام دارند.

سیوطى در « اكلیل، صفحه 178» به این آیه استدلال نموده و گفته است كه همه اجماع اهل بیت علیهم السلام را حجت مى دانند زیرا خطا رجس است و رجس و پلیدى نیز از ایشان نفى شده است.

وقتى این اخبار را مطالعه مى كنیم، و از شدّت علاقه و دوستى پیامبرصلى اللّه علیه و آله به امام حسین علیه السّلام آگاه مى شویم، نباید فراموش كنیم كه گوینده این كلمات و الفاظ پیغمبر خدا است، و او كسى است كه در دوره زندگانى با گزاف گوئى و سخنان دور از حقیقت و مدح بیجا مبارزه داشت; سخنان و كارهایش براى بشر حجت و قانون و شریعت بوده و آنچه فرموده ترجمان حقیقت است

عظمت مقام در کلام وحی

یكى از آیات قرآن مجید كه عظمت مقام امام حسین علیه السّلام از آن استفاده مى شود آیه كریمه مودّت است. گروهى بسیاری از علماى اهل سنت از ابن عباس روایت كرده اند: آنگاه كه آیه «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ اَجْراً إلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى» (شوری: 23) نازل شد، گفتند: اى پیامبر خدا! این خویشاوندان تو، كه واجب گردیده بر ما مودّت و دوستى آنان، كیستند ؟ فرمود: على و فاطمه و دو پسر آنها. (6)

 

معتبرترین حجت خدا

در بـیـن دانـشـمـنـدان اسـلامـى , از شیعه و سنى , اتفاق نظر است كه پیامبر در هنگام مباهله با عـالـمـان مـسـیـحـى نجران، تنها امام علی و حضرت زهرا و حسنین علیهم السلام را به همراه خود بُرد و آنان را مصداق «ابنائنا» و «نسائنا» و «انفسنا» در آیه شریفه ی «فمن حاجك فیه من بعد ما جائك من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنة اللّه عـلى الكاذبین» (آل عمران: 16)؛ قرار داد.

این مطلب آن چنان مشهور و مسلم است كه عالم بزرگ اهل سنت، حاكم نیشابورى، در كتاب «معرفة علوم الحدیث، صفحه 62» خود این جریان را از مصادیق روایات متواتر مى شمارد.

شركت دادن آن چهار شخصیت ممتاز عالم آفرینش در مباهله كه به تعیین و امر خداوند بود دلیل بر این است كه این چهار نور مقدس، شایسته ترین و گرامى ترین خلق در نزد خدا، و عزیزترین مردم در نزد پیغمبر خدا بوده اند. آیه مباهله اعلان جلالت مقام، و تقرب خاصّ آنها به خداوند متعال است.

 

پی نوشت:

1) سنن ابن ماجه، ج 1 ص 65 مصابیح السنة، ج2، ص 281. ترمذى ج 13 ص 195 و196. اسدالغابه، ج 5، ص 130 و574 وج 2 ص 19. كنز العمال، ج 6 ص 233 وج 3 ص 395، و مطالب السۆل، ص 71.

2) الجامع الصغیر ج1، ص 148، كنز العمال، ج 6 ، ص 223، ح 3953. امالى الشریف المرتضى ج 1، ص 219.

3)   سنن ابن ماجه، ج 1، ص 56، الاصابه ج 1 ص 330 ـ ح 1719. كنوز الحقائق، ج 2، ص 94. الجامع الصغیر، ج 2، ص 160. صواعق ص 90. تاریخ الخلفاء، ص 194. مسند احمد، ج 2، ص 288. ذخائر العقبى، ص 123 و 124. نظم دررالمسطین ص 210. مطالب السۆل، ص 71. سنن ترمذى، ج 13، ص 176. صواعق ص 187. السیرة النبویه، ج 3، ص 368. كنز العمال، ج 6، ص 216، ح 3782 و ص 222، ح 3916.

4) سنن ابن ماجه،ج 1 ب فضل اصحاب رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله ، ص 56، الجامع الصغیر، ج 1، ص 7و152. صواعق، ص 185و189. استیعاب، ج 1، ص 376 الاصابه ص 330. ترمذى، ج 13، ص 191 و192 و198. مصابیح السنة، ج 2، ص 280. الحاوى، ج 2، ص 457. فرائد السمطین، ص 35. در رالسمطین، ص 205. ذخائر العقبى، ص 93 و129. خصایص نسائى ص 48 و49 و53. حلیة الاولیاء، ج 5، ص 71. مقتل خوارزمى، ف 6، ص 92. الخصائص الكبرى، ج 2، ص 265. مطالب السۆل ص 65. تاریخ ابى الفداء، ج 2، ص 97.

5) صحیح بخارى، ج 2، ص 188. اسدالغابه، ج 2، ص 20. البدء و التاریخ ج 6 ص 11.

 6) حیاء المیت ج 2. الاتحاف، ص 5. صواعق، ص 168. الأكلیل ص 191. الغدیر ج 2 ص 307. خصایص الوحی المبین، ف 5، ص 52 تا 55. عمده ابن بطریق ف 9، ص 23 تا 25.

علیرضاپسرمرد بازدید : 8 دوشنبه 26 اسفند 1392 نظرات (0)

 

گفت آن شاه شهیدان که بلا شد سویم
با همین قافله ام راه فنا می پویم
دست همت ز سراب دو جهان می شویم
شور یعقوب کنان یوسف خود می جویم
که کمان شد ز غمش قامت چون شمشادم 


گفت هر چند عطش کنده بن و بنیادم
زیر شمشیرم و در دام بلا افتادم
هدف تیرم و چون فاخته پر بگشادم
فاش می گویم و از گفته ی خود دلشادم:
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم

من به میدان بلا روز ازل بودم طاق

کشته یارم و با هستی او بسته وثاق
من دل رفته کجایم و کجا دشت عراق!
طایر گلشن قدسم، چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم
لوحه سینه من گر شکند سُم ستور
ور سرم سیر کند شهر به شهر از ره دور

باک نبود که مرا نیست به جز شوق حضور

سایه طوبی و غلمان و قصور و قد حور
به هوای سر کوی تو برفت از یادم
تا در این بزم بتابید مه طلعت یار
من خورم خون دل و یار کند تیر نثار
پرده بدریده و سرگرم به دیدار نگار
نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار
چه کنم؟ حرف دگر یاد نداد استادم

تشنه وصل وی ام آتش دل کارم ساخت

شربت مرگ همی خواهم و جانم بگداخت
از چه از کوی توام دست قضا دور انداخت
کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت

یارب از مادر گیتی به چه طالع زادم؟

شعری از:علامه طباطبایی

علیرضاپسرمرد بازدید : 11 دوشنبه 26 اسفند 1392 نظرات (0)

تحقیق درباره قیام امام حسین(ع)

 

سید محمد حسین  طباطبایى

به دنبال طرح موضوع آگاهى حضرت امام‏حسین (ع) از سرنوشت‏حركت و نهضت‏خویش و شبهه‏اى كه یكى از نویسندگان در تحلیل حركت‏حضرت و علم ایشان به سرانجام شهادت ایجاد كرده بود و پیرو پرسشهایى كه برخى روحانیون در این خصوص از محضر علامه سید محمد حسین طباطبایى «قدس سره‏» كردند، ایشان رساله‏اى كوتاه را در باره علم امام نوشتند و در آن زمان منتشر شد. این رساله همان گونه كه آیة‏الله رضا استادى در مجموعه «بیست مقاله‏» كه به همت ایشان منتشر شده، آورده‏اند، «در عین اختصار و كوتاهى از اتقان و استحكام فوق‏العاده‏اى برخوردار است.» البته همان نویسنده همان زمان بر این رساله خرده‏گیرى كرده و نقد نوشت ولى علامه طباطبایى قدس‏سره با پاسخهاى خویش، بر مطالب رساله تاكید ورزیدند. نقد و پاسخ نیز در همین مجموعه، پس از اصل رساله آمده است.

بخش اول این رساله در موضوع علم امام (ع) است كه علاقه‏مندان مى‏توانند براى مطالعه آن به این مجموعه مراجعه كنند. مرحوم علامه عالى‏مقام، در ادامه رساله با عنوان «نهضت‏سیدالشهدا (ع) و هدف آن‏» به تحلیل كوتاه قیام حضرت (ع) پرداخته‏اند. شخصیت علمى و استحكام تحلیل ایشان كه در عین اختصار، نگاشته شده، ما را بر آن داشت كه در سرآغاز مقاله‏هاى این دفتر ویژه نامه متن آن را عینا از مجموعه یاد شده، براى خوانندگان ارجمند بازگو كنیم.

نهضت‏سیدالشهدا (ع) و هدف آن

با یك سیر اجمالى در وضع عمومى آن روز، مى‏توان نسبت‏به تصمیم و اقدام سیدالشهدا (ع) روشن شد. تیره‏ترین و تاریك‏ترین روزگارى كه در جریان تاریخ اسلام به خانواده رسالت و شیعیانشان گذشته، دوره حكومت‏بیست‏ساله معاویه بود.

معاویه پس از آنكه خلافت اسلامى را - با هر نیرنگ بود - به دست آورد و فرمانرواى بى‏قید و شرط كشور پهناور اسلامى شد، همه نیروى شگرف خود را صرف تحكیم و تقویت فرمانروایى خود و نابود ساختن اهل بیت رسالت مى‏نمود، نه تنها در اینكه آنان را نابود كند بلكه مى‏خواست نام آنان را از زبان مردم و نشان آنان را از یاد مردم محو كند.

جماعتى از صحابه پیغمبر (ص) را كه مورد احترام و اعتماد مردم بودند از هر راه بود با خود همراه و با ساختن احادیث‏به نفع صحابه و ضرر اهل بیت‏به كار انداخت و به دستور او در منابر اسلامى در سرتاسر بلاد اسلامى به امیرالمؤمنین (ع) - مانند یك فریضه دینى - سب و لعن مى‏شد.

به وسیله ایادى خود مانند زیاد بن ابیه و سمرة بن جندب و بسر بن ارطاة و امثال ایشان، هر جا از دوستان اهل بیت‏سراغ مى‏كرد به زندگیش خاتمه مى‏داد و در این راهها از زر، از زور، از تطمیع، از ترغیب و از تهدید تا آخرین حد توانایى استفاده مى‏كرد.

در چنین محیطى طبعا كار به اینجا مى‏كشد كه عامه مردم از بردن نام على (ع) و آل على نفرت كنند و كسانى كه از دوستى اهل بیت، رگى در دل دارند از ترس جان و مال و عرض خود، هرگونه رابطه خود را با اهل بیت قطع كنند.

واقع امر را از اینجا مى‏توان به دست آورد كه امامت‏سیدالشهدا (ع) تقریبا ده سال طول كشید كه در همه این مدت - جز چند ماه اخیر - معاصر معاویه بود. در طول این مدت از آن حضرت كه امام وقت و مبین معارف و احكام دین بود، در تمام فقه اسلامى حتى یك حدیث نقل نشده است; منظور روایتى است كه مردم از آن حضرت نقل كرده باشند كه شاهد مراجعه و اقبال مردم است نه روایتى كه از داخل خاندان آن حضرت مانند ائمه بعدى رسیده باشد.

و از اینجا معلوم مى‏شود كه آن روز درب خانه اهل بیت‏بكلى بسته شده و اقبال مردم به حد صفر رسیده بوده است.

اختناق و فشار روز افزون كه محیط اسلامى را فرا گرفته بود به حضرت امام حسین (ع) اجازه ادامه جنگ یا قیام علیه معاویه را نداد و كمترین فایده‏اى هم نداشت; زیرا:

اولا: معاویه از او بیعت گرفته بود و با وجود بیعت، كسى با وى همراهى نمى‏كرد.

ثانیا: معاویه خود را یكى از صحابه كبار پیغمبر (ص) و كاتب وحى و مورد اعتماد و دست راست‏سه نفر از خلفاى راشدین به مردم شناسانیده بود و نام خال‏المؤمنین را به عنوان لقبى مقدس بر خود گذاشته بود.

ثالثا: با نیرنگ مخصوص به خودش به آسانى مى‏توانست‏حضرت امام حسین (ع) را به دست كسان خودش بكشد و بعد به خونخواهى وى برخیزد و از قاتلین وى انتقام بكشد و مجلس عزا نیز برایش برپا كند و عزادار شود!

معاویه وضع زندگى امام‏حسن (ع) را به جایى كشانیده بود كه كمترین امنیتى حتى در داخل خانه شخصى خودش نداشت، و بالاخره نیز (وقتى كه مى‏خواست‏براى یزید از مردم بیعت‏بگیرد) آن حضرت را به دست همسر خودش مسموم كرده، شهید ساخت.

همان سیدالشهدا (ع) كه پس از درگذشت معاویه بى‏درنگ علیه یزید قیام كرد و خود وكسان خود - حتى بچه شیرخواره خود را در این راه فدا كرد، در همه مدت امامت‏خود كه معاصر معاویه بود به این فداكارى قادر نشد; زیرا در برابر نیرنگهاى صورتا حق به جانب معاویه و بیعتى كه از وى گرفته شده بود، قیام و شهادت او كمترین اثرى نداشت.

این بود خلاصه وضع ناگوارى كه معاویه در محیط اسلامى به وجود آورد و درب خانه پیغمبر اكرم (ص) را بكلى بسته، اهل بیت را از هرگونه اثر و خاصیت انداخت.

درگذشت معاویه و خلافت‏یزید

آخرین ضربت كارى وى كه به پیكر اسلام و مسلمین وارد ساخت این بود كه خلافت اسلامى را به سلطنت استبدادى موروثى تبدیل نمود و پسر خود یزید را به جاى خود نشانید، در حالى كه یزید هیچ‏گونه شخصیت دینى - حتى به طور تزویر و تظاهر - نداشت و همه وقت‏خود را علنا با ساز و نواز و باده گسارى و شاهد بازى و میمون‏رقصانى مى‏گذرانید و احترامى به مقررات دینى نمى‏گذاشت و گذشته از همه اینها اعتقادى به دین و آیین نداشت چنانچه وقتى كه اسیران اهل بیت و سرهاى شهداى كربلا را وارد دمشق مى‏كردند و به تماشاى آنها بیرون آمده بود، بانك كلاغى به گوشش رسید، گفت:

نعب الغراب فقلت قل او لا تقل

فقد اقتضیت من الرسول دیونى (1)

و همچنین هنگامى كه اسیران اهل بیت و سر مقدس سیدالشهدا (ع) را به حضورش آوردند، ابیاتى سرود كه یكى از آنها این یت‏بود:

لعبت هاشم بالملك فلا

خبر جاء و لا وحى نزل

زمامدارى یزید كه توام با ادامه سیاست معاویه بود، تكلیف اسلام و مسلمین را روشن مى‏كرد و من‏جمله وضع رابطه اهل بیت رسالت را با مسلمانان و شیعیانشان - كه مى‏بایست‏به دست فراموشى مطلق سپرده شود و بس - معلوم مى‏ساخت.

در چنین شرایطى یگانه وسیله و مؤثرترین عامل براى قطعیت‏یافتن سقوط اهل بیت و درهم ریختن بنیان حق و حقیقت، این بود كه سیدالشهدا (ع) با یزید بیعت كند و او را خلیفه و جانشین مفترض الطاعه پیغمبر بشناسند.

امام (ع) و بیعت‏با یزید

سیدالشهدا (ع) نظر به پیشوایى و رهبرى واقعى كه داشت نمى‏توانست‏با یزید بیعت كند و چنین قدم مؤثرى در پایمال ساختن دین و آیین، بر دارد و تكلیفى جز امتناع از بیعت نداشت و خدا نیز جز این از وى نمى‏خواست.

اثر امتناع از بیعت

از آن طرف امتناع از بیعت اثرى تلخ و ناگوار داشت; زیرا قدرت هولناك و مقاومت‏ناپذیر وقت، با تمام هستى خود، بیعت مى‏خواست (بیعت مى‏خواست‏یا سر) و به هیچ چیز دیگر قانع نبود و از این روى كشته شدن امام (ع) در صورت امتناع از بیعت، قطعى و لازم لاینفك امتناع بود.

سیدالشهدا (ع) نظر به رعایت مصلحت اسلام و مسلمین، تصمیم قطعى بر امتناع از بیعت، و كشته شدن گرفت و بى‏محابا مرگ را بر زندگى ترجیح داد و تكلیف خدایى وى نیز امتناع از بیعت و كشته شدن بود. و این است معنى آنچه در برخى از روایات وارد است كه رسول خدا در خواب به او فرمود: خدا مى‏خواهد تو را كشته ببیند. و نیز آن حضرت به بعضى از كسانى كه از نهضت منعش مى‏كردند فرمود: خدا مى‏خواهد مرا كشته ببیند. و به هر حال، مراد مشیت تشریعى است نه مشیت تكوینى; زیرا چنانكه سابقا بیان كردیم مشیت تكوینى خدا تاثیرى در اراده و فعل ندارد.

ترجیح مرگ بر زندگى

آرى سیدالشهدا (ع) تصمیم بر امتناع از بیعت و - در نتیجه - كشته شدن گرفت و مرگ را بر زندگى ترجیح داد و جریان حوادث نیز اصابت نظر آن حضرت را به ثبوت رسانید; زیرا شهادت وى با آن وضع دلخراش، مظلومیت و حقانیت اهل بیت را مسجل ساخت و پس از شهادت، تا دوازده سال نهضت‏ها و خونریزى‏ها ادامه یافت و پس از آن همان خانه‏اى كه در زمان حیات آن حضرت كسى درب آن را نمى‏شناخت‏با مختصر آرامشى كه در زمان امام پنجم به وجود آمد، شیعه از اطراف و اكناف مانند سیل به در همان خانه مى‏ریختند و پس از آن، روز به روز به آمار شیعیان اهل بیت افزود و حقانیت و نورانیتشان در هر گوشه و كنار جهان به تابش و تلالؤ پرداخت و پایه استوار آن، حقانیت توام با مظلومیت اهل بیت مى‏باشد و پیشتاز این میدان، سیدالشهدا (ع) بود. حالا مقایسه وضع خاندان رسالت و اقبال مردم به آنان در زمان حیات آن حضرت با وضعى كه پس از شهادت وى در مدت چهارده قرن پیش آمده و سال به سال تازه‏تر و عمیقتر مى‏شود، اصابت نظر آن حضرت را آفتابى مى‏كند و بیتى كه آن حضرت - بنا به بعضى از روایات - انشاد فرموده، اشاره به همین معنى است:

و ما ان طبنا جبن و لكن

منایانا و دولة آخرینا

و به همین نظر بود كه معاویه به یزید اكیدا وصیت كرده بود كه اگر حسین ابن على از بیعت‏با وى خوددارى كنداورا به حال خود رها كند و هیچ گونه متعرض وى نشود. معاویه نه از راه اخلاص و محبت این وصیت را مى‏كرد، بلكه مى‏دانست كه حسین بن على (ع) بیعت كننده نیست و اگر به دست‏یزید كشته شود اهل بیت، مارك مظلومیت‏به خود مى‏گیرند و این براى سلطنت اموى، خطرناك و براى اهل بیت، بهترین وسیله تبلیغ و پیشرفت است.

اشاره‏هاى مختلف امام (ع) به وظیفه خود

سیدالشهدا (ع) به وظیفه خدایى خود كه امتناع از بیعت‏بود آشنا بود و بهتر از همه به قدرت بیكران و مقاومت‏ناپذیر بنى‏امیه و روحیه یزید پى برده بود و مى‏دانست كه لازم لاینفك خوددارى از بیعت، كشته شدن اوست و انجام وظیفه خدایى، شهادت را در بر دارد. و از این معنى در مقامات مختلف با تعبیرات گوناگون كشف مى‏فرمود.

در مجلس حاكم مدینه كه از وى بیعت مى‏خواست فرمود: مثل من با مثل یزید بیعت نمى‏كند.

هنگامى كه شبانه از مدینه بیرون مى‏رفت از جدش رسول اكرم (ص) نقل فرمود كه در خواب به وى فرمود: خدا خواسته (یعنى به عنوان تكلیف) كه كشته شوى.

در خطبه كه هنگام حركت از مكه خواند و در پاسخ كسانى كه مى‏خواستند آن حضرت را از حركت‏به سوى عراق منصرف سازند همان مطلب را تكرار فرمود.

در پاسخ یكى از شخصیت‏هاى اعراب كه بین راه اصرار داشت كه آن حضرت از رفتن به كوفه منصرف شود و گرنه قطعا كشته خواهد شد، فرمود:

«این راى بر من پوشیده نیست ولى اینان از من دست‏بردار نیستند و هر جا بروم و هر جا باشم مرا خواهند كشت.»

برخى از این روایات اگر چه معارض دارد یا از جهت‏سند خالى از ضعف نیست ولى ملاحظه اوضاع و احوال روز و تجزیه و تحلیل قضایا، آنها را كاملا تایید مى‏كند.

اختلاف روش امام (ع) در خلال مدت قیام خود

البته مراد از اینكه مى‏گوییم مقصد امام (ع) از قیام، شهادت بود و خدا شهادت او را خواسته بود، این نیست كه خدا از وى خواسته بود كه از بیعت‏یزید خوددارى نماید، آنگاه دست روى دست گذاشته به كسان یزید اطلاع دهد كه بیایید مرا بكشید و بدین طریق خنده‏دار وظیفه خود را انجام دهد و نام قیام روى آن بگذارد.

بلكه وظیفه امام (ع) این بود كه علیه خلافت‏شوم یزید قیام كرده، از بیعت‏با او امتناع ورزد و امتناع خود را - كه به شهادت منتهى خواهد شد - از هر راه ممكن به پایان رساند.

از اینجاست كه مى‏بینیم روش امام (ع) در خلال مدت قیام به حسب اختلاف اوضاع و احوال، مختلف بوده است:

در آغاز كار كه تحت فشار حاكم مدینه قرار گرفت‏شبانه از مدینه حركت كرده به مكه كه حرم خدا و مامن دینى بود پناهنده شد و چند ماهى را در مكه در حال پناهندگى گذرانید.

در مكه تحت مراقبت‏سرى مامورین آگاهى خلافت‏بود تا تصمیم گرفته شد توسط گروهى اعزامى در موسم حج كشته شود یا دستگیر شده به شام فرستاده شود. و از طرف دیگر سیل نامه از جانب عراق به سوى آن حضرت باز شده در صدها و هزارها نامه وعده یارى و نصرت داده او را به عراق دعوت كردند و در آخرین نامه كه صریحا به عنوان اتمام حجت - چنانكه بعضى از مورخین نوشته‏اند - از اهل كوفه رسید كه حضرت تصمیم به حركت و قیام خونین گرفت. اول به عنوان اتمام حجت، مسلم بن عقیل را به عنوان نماینده خود به كوفه فرستاد و پس از چندى، نامه مسلم مبنى بر مساعد بودن اوضاع نسبت‏به قیام، به آن حضرت رسید.

امام (ع) به ملاحظه دو عامل كه گفته شد یعنى ورود مامورین سرى شام به منظور كشتن یا گرفتن وى و حفظ حرمت‏خانه خدا و مهیا بودن عراق براى قیام، به سوى كوفه رهسپار شد. سپس در اثناى راه كه خبر قتل فجیع مسلم و هانى رسید، روش قیام و جنگ تهاجمى را به قیام دفاعى تبدیل فرموده و به تصفیه جماعت‏خود پرداخت و تنها كسانى را كه تا آخرین قطره خون خود از یارى وى دست‏بردار نبودند نگه‏داشته، رهسپار مصرع خود شد. (2)

پى‏نوشت‏ها:
1) به نقل آلوسى در جزء 26 تفسیر روح المعانى، ص‏66 از تاریخ ابن الوردى و كتاب الوافى بالوفیات.
2) بیست مقاله، رضا استادى، نشر انتشارات اسلامى، صص 444 - 438.


علیرضاپسرمرد بازدید : 5 دوشنبه 26 اسفند 1392 نظرات (0)

 

با نگاهى اجمالى به 56 سال زندگى سراسر خداخواهى و خداجویى حسین (ع ), درمی یابیم كه هماره وقت او به پاكدامنى و بندگى و نشر رسالت احمدى و مفاهیم عمیقى والاتراز درك و دید ما گذشته است .اكنون مرورى كوتاه به زوایاى زندگانى آن عزیز, كه پیش روى ما است :
جنابش به نماز و نیایش با پروردگار و خواندن قرآن و دعا و استغفار علاقه بسیارى داشت . گاهى در شبانه روز صدها ركعت نماز می گزاشت . (1) و حتى در آخرین شب زندگى دست از نیاز و دعا برنداشت , و خوانده ایم كه از دشمنان مهلت خواست تا بتواند با خداى خویش به خلوت بنشیند. و فرمود: خدا می داند كه من نماز و تلاوت قرآن و دعاى زیاد و استغفار را دوست دارم . (2)
حضرتش بارها پیاده به خانه كعبه شتافت و مراسم حج را برگزار كرد. (3) ابن اثیر در كتاب اسد الغابة می نویسد: كان الحسین رضى الله عنه فاضلا كثیر الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال الخیر جمیعها. (4) حسین (ع ) بسیار روزه می گرفت و نماز میگزارد و به حج میرفت و صدقه میداد و همه كارهاى پسندیده را انجام میداد.
شخصیت حسین بن على (ع ) آن چنان بلند و دور از دسترس و پرشكوه بود كه وقتى با برادرش امام مجتبى (ع ) پیاده به كعبه می رفتند, همه بزرگان و شخصیت هاى اسلامى به احترامشان از مركب پیاده شده , همراه آنان راه می پیمودند. (5)
احترامى كه جامعه براى حسین (ع ) قائل بود, بدان جهت بود كه او با مردم زندگى میكرد - از مردم و معاشرتشان كناره نمی جست - با جان جامعه هماهنگ بود, چونان دیگران از مواهب و مصائب یك اجتماع برخوردار بود, و بالاتر از همه ایمان بی تزلزل او به خداوند, او را غمخوار و یاور مردم ساخته بود. و گرنه , او نه كاخ هاى مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ, و هرگز مثل جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمی بستند,...
این روایت یك نمونه از اخلاق اجتماعى اوست , بخوانیم : روزى از محلى عبور می فرمود, عده اى از فقرا بر عباهاى پهن شده شان نشسته بودند ونان پاره هاى خشكى می خوردند, امام حسین (ع ) می گذشت كه تعارفش كردند و او هم پذیرفت , نشست و تناول فرمود و آن گاه بیان داشت : ان الله لا یحب المتكبرین , (6) خداوند متكبران را دوست نمیدارد. سپس فرمود: من دعوت شما را اجابت كردم , شما هم دعوت مرا اجابت كنید. آنها هم دعوت آن حضرت را پذیرفتند و همراه جنابش به منزل رفتند.حضرت دستور داد هر چه در خانه موجود است به ضیافتشان بیاورند, (7) و بدین ترتیب پذیرایى گرمى از آنان به عمل آمد, و نیز درس تواضع و انسان دوستى را با عمل خویش به جامعه آموخت .
شعیب بن عبدالرحمن خزاعى می گوید: چون حسین بن على (ع ) به شهادت رسید, بر پشت مباركش آثار پینه مشاهده كردند, علتش را از امام زین العابدین (ع ) پرسیدند, فرمود این پینه ها اثر كیسه هاى غذایى است كه پدرم شب ها به دوش می كشید و به خانه زن هاى شوهرمرده و كودكان یتیم و فقرا می رسانید.(8)
شدت علاقه امام حسین (ع ) را به دفاع از مظلوم و حمایت از ستمدیدگان می توان در داستان ارینب وهمسرش عبدالله بن سلام دریافت , كه اجمال و فشرده اش را در این جا متذكر میشویم : یزید به زمان ولایتعهدى , با این كه همه نوع وسایل شهوت رانى و كام جویى و كامروایى از قبیل پول , مقام , كنیزان رقاصه و... در اختیار داشت , چشم ناپاك و هرزه اش را به بانوى شوهردار عفیفى دوخته بود. پدرش معاویه به جاى این كه در برابر این رفتار زشت و ننگین عكس العمل كوبنده اى نشان دهد, با حیله گرى و دروغ پردازى و فریبكارى , مقدماتى فراهم ساخت تا زن پاكدامن مسلمان را از خانه شوهر جدا ساخته به بستر گناه آلوده پسرش یزید بكشاند.حسین بن على(ع) از قضیه باخبر شد, در برابر این تصمیم زشت ایستاد و نقشه شوم معاویه را نقش بر آب ساخت و با استفاده از یكى از قوانین اسلام , زن را به شوهرش عبدالله بن سلام بازگرداند و دست تعدى و تجاوز یزید را از خانواده مسلمان و پاكیزه اى قطع نمود و با این كار همت و غیرت الهی اش را نمایان و علاقه مندى خودرا به حفظ نوامیس جامعه مسلمانان ابراز داشت , و این رفتار داستانى شد كه درمفاخر آل على (ع ) و دنائت و ستمگرى بنى امیه , براى همیشه در تاریخ به یادگار ماند. (9)
علائلى در كتاب سمو المعنى می نویسد: ما در تاریخ انسان به مردان بزرگى برخورد می كنیم كه هر كدام در جبهه و جهتى عظمت و بزرگى خویش را جهانگیر ساخته اند, یكى در شجاعت , دیگرى در زهد, آن دیگرى در سخاوت , و... اما شكوه و بزرگى امام حسین (ع ) حجم عظیمى است كه ابعاد بی نهایتش هر یك مشخص كننده یك عظمت فراز تاریخ است , گویا او جامع همه والایی ها و فرازمندی ها است . (10)

آرى , مردى كه وارث بی كرانگى نبوت محمدى است , مردى كه وارث عظمت عدل و مروت پدرى چون حضرت على (ع ) است و وارث جلال و درخشندگى فضیلت مادرى چون حضرت فاطمه (س ) است , چگونه نمونه برتر و والاى عظمت انسان و نشانه آشكار فضیلت هاى خدایى نباشد. درود ما بر او باد كه باید او را سمبل اعمال و كردارمان قرار دهیم .امام حسین (ع ) و حكایت زیستن و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد كردارش نه تنها نمونه یك بزرگمرد تاریخ را براى ما مجسم می سازد, بلكه او با همه خویشتن , آیینه تمام نماى فضیلت ها, بزرگمنشی ها, فداكاری ها, جانبازی ها, خداخواهی ها وخداجویی هامی باشد. او به تنهایى می تواند جان را به لاهوت راهبر باشد و سعادت بشریت راضامن گردد. بودن و رفتنش , معنویت و فضیلت هاى انسان را ارجمند نمود.


علیرضاپسرمرد بازدید : 8 دوشنبه 26 اسفند 1392 نظرات (0)

 

قال الرضا علیه السلام :


ــ یا بن شبیب ان سرک ان یکون لک من الثواب مثل ما لمن استشهد مع الحسن علیه السلام ، فقل متی ما ذکرته : (( یا لیتنی کنت معهم فأفوز فوزاً عظیماً ))[۱۱]
ــ ای پسر شبیب ، اگر خوش داری که برای تو مثل ثواب آنان که با حسین علیه السلام به شهادت رسیده اند باشد . پس هرگاه آن حضرت را یاد می کنی بگو : (( یا لیتنی کنت معهم فأفوز فوزاً عظیماً )) : ای کاش من نیز با آنان بودم و به فوز عظیم می رسیدم . 

قال الرضا علیه السلام :


ــ من تذکر مصابنا فبکی و ابکی لم تبک عینه یوم تبکی العیون و من جلس مجلساً یحی فیه امرنا لم یمت قلبه یوم تموت القلوب .[۱۲]
ــ هر که مصیبت ما را یاد آورد و بگرید و بگریاند ، چشمش نگرید آن روز که چشمها همه بگریند . و هر که در مجلسی نشیند که امر ما زنده شود ، دلش نمیرد آن روز که دلها همه بمیرند .

قال ابوعماره المنشد :


ــ قال ابوعبدالله علیه السلام لی : یا ابا عماره انشدنی فی الحسین علیه السلام . قال فأنشدته فبکی . قال ثم انشدته فبکی . قال : فو الله ما زلت انشده و یبکی حتی سمعت البکاء من الدار . فقال لی : یا ابا عماره من انشد فی الحسین بن علی علیهما السلام شعراً فأبکی خمسین فله الجنه . و من انشد فی الحسین علیه السلام شعرا فأبکی اربعین فله الجنه و من انشد فی الحسین علیه السلام شعرا فأبکی ثلاثین فله الجنه و من انشد فی الحسین علیه السلام شعرا فأبکی عشرین فله الجنه . و من انشد فی الحسین علیه السلام شعراً فأبکی عشره فله الجنه . . من انشد فی الحسن علیه السلام شعراً فأبکی واحد فله الجنه . و من انشد فی الحسین علیه السلام شعرا فبکی فله الجنه و من انشد فی الحسن علیه السلام شعراً فتباکی فله الجنه . [۱۳]
ــ امام صادق علیه السلام مرا گفت : ای ابوعماره ، درباره حسین علیه السلام شعری برایم بخوان . ابوعماره گفت : من خواندم و ایشان گریست . باز خواندم و باز گریست . سوگند به الله که می خواندم و می گریست تا آنکه صداری گریه را از خانه نیز شنیدم . آن حضرت فرمود : ای عماره ، هر که درباره حسین بن علی علیه السلام شعری خواند و پنجاه کس را بگریاند او را بهشت باشد . و هر که درباره حسین علیه السلام شعری خواند و چهل کس را بگریاند او را بهشت باشد و هر که درباره حسین علیه السلام شعری خواند و سی کس را بگریاند ، او را بهشت باشد . و هر که درباره حسین علیه السلام شعری خواند و بیست کس را بگریاند ، او را بهشت باشد . و هر که درباره حسین علیه السلام شعری خوانده و ده کس ر بگریاند ، او را بهشت باشد . و هر که درباره حسین علیه السلام شعری خواند و یک نفر را بگریاند او را بهشت باشد . و هر که درباره حسین علیه السلام شعری خواند و خود بگرید او را بهشت باشد. و هر که درباره حسین علیه السلام شعری خواندو ( به قصد گریستن ) حالت گریه بر خود گیرد ، او را بهشت باشد .

قال الرضا علیه السلام :


ــ یابن شبیب ! ان کنت باکیاً لشیء فابک للحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام . فانه ذبح کما یذبح الکبش و قتل معه من اهل بیته ثمانیه عشر رجلاً ما لهم فی الارض شبیهون . و لقد بکت السموات السبع و الارضون لقتله . [۱۴]
ــ ای پس شبیب ! اگر خواستی بر چیزی گریه کنی ، بر حسین بن علی ابی طالب گریه کن . زیرا که او سر بریده شده ، آن گونه که گسفند سربریده شود ، و با او هیجده کس از اهل بیتش کشته شدند که آنان را در زمین همانند نبود . . برای کشته شدنش هفت آسمان و زمینها گریستند .

قال المهدی علیه السلام :


ــ فلئن اخرتنی الدهور و عاقنی عن نصرک المقدور و لم اکن لمن حاربک محارباً و لمن نصب لک العداوه مناصباً فلاندبنک صباحاً و مساء علی مادهاک . تلهفاً حتی اموت بلوعه المصاب و غصه الاکتیاب . [۱۵]
ــ پس اگر روزگاران آمدنم را به تأخیر انداخت و مقدرات مرا از یاریت بازداشت و با آنان که با تو جنگ می کردند نجنگیدم ، و با کسانی که با تو به عداوت پرداختند دشمنی نکردم ، پس همانا صبح و شام برایت ناله و ندبه کنم و به جای اشک برایت خون بگریم ـ از سر حسرت بر تو و تأسف بر آنچه تو را گرفتار ساخت و از روی دریغ و اندوه ـ تا آنکه به سبب سوز این مصیبت و غصه این محنت بمیرم .

قال ابوعماره المنشد :


ــ ما ذکر الحسین علیه السلام عند ابی عبدالله علیه السلام فی یوم قط فرئی ابوعبدالله علیه السلام متبسماً فی ذلک الیوم الی اللیل . و کان علیه السلام یقول : الحسین علیه السلام عبره کل مؤمن . [۱۶]
ــ روزی نشد که در محضر امام صادق علیه السلام یادی از حسین علیه السلام به میان آید و حضرتش در آن روز تا به شب خندان دیده شوند . آن حضرت می فرمود : حسین علیه السلام اشک هر مؤمنی است .

قال الحسین علیه السلام :


ــ انا قتیل العبره . لایذکرنی مؤمن الا استعبر .[۱۷]
ــ من کشته اشکم . هیچ مؤمنی مرا یاد نکند جز آنکه اشک بریزد .

قال الرضا علیه السلام :


ــ ان یوم الحسین اقرح جفوننا و اسبل دموعنا و اذل عزیزنا بأرض کرب و بلاء اورثتنا الکرب و البلاء الی یوم الانقضاء . فعلی مثل الحسین فلیبک الباکون . فان البکاء علیه یحط الذنوب العظام . [۱۸]
ــ براستی روز حسین پلک دیدگان ما را به خون نشاند و اشک ما را سرازیر ساخت و عزیز ما را در زمین کرب و بلا ذلیل ساخت ، پس بر مثل حسین گریه کنندگان بگریند چه گریستن برآن زمینی که ما را اندوه و سختی تا روز قیامت به ارث گذاشت گناهان بزرگ را فرو ریزد .

قال الصادق علیه السلام :


ــ ان زیاره الحسین علیه السلام من افضل ما یکون من الاعمال .[۱۹]
ــ براستی زیارت امام حسین علیه السلام از برترین اعمال به شمار است .

قال الباقر علیه السلام :


ــ من احب ان یکون مسکنه الجنه و ماواه الجنه فلایدع زیاره المظلوم . قلت : و من هو ؟ قال : الحسین بن علی صاحب کربلا ……[۲۰]
ــ هر کس دوست دارد مسکن و مأوایش بهشت باشد زیارت مظلوم را ترک نکند . گفتن : او کیست ؟ فرمود : حسین بن علی صاحب کربلا …..
قال الصادق علیه السلام :
ــ زوروا الحسین علیه السلام و لا تجفوه . فانه سید شباب اهل اجنه من الخلق و سید الشهداء.[۲۱]
ــ حسین علیه السلام را زیارت کنید و در این امر کوتاهی مکنید . زیرا که آن حضرت سید جوانان اهل بهشت از خلق و سید شهیدان باشد . 

قال الصادق علیه السلام :


ــ من اراد الله به الخیر ، قذف فی قلبه حب الحسین علیه السلام و حب زیارته .[۲۲]
ــ هر که الله خیر او خواهد دوستی حسین علیه السلام و علاقه به زیارت او را در دلش اندازد .

قال الصادق علیه السلام :


ــ یا سدیر ، و ما علیک ان تزور قبر الحسین علیه السلام فی کل جمعه خمس مرات و فی کل یوم مره ؟ قلت : جعلت فداک ان بیننا و بینه فراسخ کثیره . فقال : تصعد فوق سطحک ثم تلتفت یمنه و یسره . ثم ترفع راسک الی السماء . ثم تتحری نحوه قبر الحسین علیه السلام . ثم تقوق : (( السلام علیک یا ابا عبدالله السلام علیک و رحمه الله و برکاته ! )) یکتب لک زوره و الزوره حجه و عمره . قال سدیر : فربما فعلته فی النهار اکثر من عشرین مره . [۲۳]
ــ ای سدیر ، از چه روی قبر حسین علیه السلام را در همه هفته پنج مرتبه یا در هر روز یک مرتبه زیارت نمی کنی ؟ گفتم : فدایت شوم ، بین ما و او فرسخ های زیادی فاصله باشد . آن حضرت فرمود : بالای بامت می روی ، آنگاه به طرف راست متوجه می شوی و پس از آن به طرف چپ . سپس سرت سوی آسمان بالا می گیری و رو به قبر حسین علیه السلام می کنی و می گویی : (( السلام علیک یا أبا عبدالله ! السلام علیک و رحمه الله و برکاته ! )) اگر چنین کنی ، زوره ای در نامه اعمالت نوشته آید . و زوره یک حج و یک عمره باشد . سدیر گفت : بسا در هر روز بیشتر از بیست مرتبه این کار می کنم .

قال الصادق علیه السلام :


ــ اقرووا سوره الفجر فی فرائضکم و نوافلکم . فانها سوره الحسین بن علی . و ارغبوا فیها رحمکم الله .
فقال له ابوأسامه ـ و کان حاضرا المجلس ـ : کیف صارت هذه السوره للحسین خاصه ؟
فقال : الا تسمع الی قومه تعالی : (( یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه . فادخلی فی عبادی . وادخلی جنتی )) ؟ ! انما یعنی الحسین بن علی صلوات الله علیهما . فهو ذوالنفس المطمئنه الراضیه المرضیه . و اصحابه من آل محمد صلوات الله علیهم الراضون عن الله یوم القیامه و هو راض عنهم .
هذه السوره فی الحسین بن علی و شیعته و شیعه آل محمد خاصه . من أدمن قراءه (( الفجر )) کان مع الحسین فی درجته فی الجنه . ان الله عزیز حکیم . [۲۴]
ــ سوره فجر را در نمازهای واجب و مستحبتان بخوانید . زیرا که آن سوره حسین بن علی است . و در آن رغبت کنید خدای شما را رحمت کناد .
ابواسامه که در مجلس حضور داشت پرسید : از چه روی این سوره خاص حسین باشد ؟
فرمود : آیه(( یا ایتها النفس المطئنه . ارجعی الی ربک راضیه مرضیه . فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی)) را نشنیده ای ؟ ! جز این نیست که حسین بن علی صلوات الله علیهما را اراده کرده است . او صاحب نفس آرمیده ، خوشنود و پسندیده است . و اصحابش از آل محمد محمد صلوات الله علیهم خوشنود شوندگان از خدای در روز قیامتند ، و او نیز از آنان راضی است .
این سوره خاص حسین بن علی و شیعیانش و شیعیان آل محمد آمده است . هر کس در قرائت سوره فجر مداومت و رزد با حسین در درجه اش در بهشت خواهد بود . همانا خداوند عزیر و حکیم است .
قلت لابی عبدالله ـ علیه السلام ـ : جعلت فداک انی اذکر الحسین بن علی ـ علیهما السلام ـ فای شیء اقول اذا ذکرته؟ فقال : قل : صلی الله علیک یا ابا عبدالله ! تکررها ثلاثا[۲۵]
ــ به امام صادق علیه السلام گفتم : فدایت شوم ، من حسین بن علی علیهما السلام را یاد می کنم . پس آن هنگام چه بگویم ؟
فرمود : بگو (( صلی الله علیک یا ابا عبدالله )) این عبارت را سه بار تکرار کن .

علیرضاپسرمرد بازدید : 4 دوشنبه 26 اسفند 1392 نظرات (0)

 

شیعیان ، اعتقاد دارند که نصب امام و جانشین پیامبر به دست خداوند است و مردم اجازه دخالت در انتخاب امام ندارند ؛ همان طوری که انتخاب پیامبر به دست خداوند است و مردم حق انتخاب نبی را ندارند .

 


در قرآن کریم آیات بسیاری وجود دارد که این مطلب را ثابت می‌کند . خداوند کریم در باره امامت حضرت ابراهیم علیه السلام می‌فرماید : 
إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماما . البقره / ۱۲۴ . 
من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم‏ !
و نیز می‌فرماید :
وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ  وَ کلاًُّ جَعَلْنَا نَبِیًّا . مریم / ۴۹ .
ما اسحاق و یعقوب را به او بخشیدیم و هر یک را پیامبرى (بزرگ) قرار دادیم !
طبق این آیه ، جعل امامت حضرت ابراهیم به دست خدا بوده است ؛ همان طوری که جعل نبوت او به دست خدا بود ؛ اما هیچ آیه در قرآن وجود ندارد که انتخاب نبی و امام را به دست مردم سپرده باشد .
و نیز شیعیان اعتقاد دارند همان طوری که پیامبران الهی برای اثبات نبوت و رسالت  نیاز به  ارائه معجزه و کرامات خارق العاده داشتند ، اوصیاء و جانشینان آنان نیز باید برای اثبات امامت خویش از کرامت و معجزه استفاده می کردند و گرنه سخن آنان پذیرفته نشده و قابل تصدیق نیست .
و ائمه اهل بیت علیهم السلام ، هر کدام دارای معجزات و کراماتی بوده اند که افراد با دیدن آن ها از ائمه ، سخن آنان را پذیرفته و به امامت آنان تن می دادند .
حضرت سید الشهداء علیه السلام امام سوم شیعیان ، دارای معجزات  و کرامات زیادی در زمان حیاتشان و حتی بعد از شهادتش بوده که این معجزات ثابت می کند ، آن بزرگوار ، امام بر حق و منصوب از جانب خداوند و جانشین شایسته بعد از برادرش امام حسن علیه السلام است ؛ زیرا محال است خداوند این معجزات و کرامات را به دست نا اهلان و مدعیان دروغین ولایت الهی بسپارد و نعوذ بالله با در اختیار قرار دادن این معجزات به دست آن ها زمینه های گمراهی مردم را مهیا سازد .
ما در این مختصر ، سعی می کنیم به معجزاتی از امام حسین بپردازیم که بعد از شهادت آن حضرت در عالم اتفاق افتاده است ، معجزات منحصر به فردی که عقل هر عاقلی را مبهوت کرده می کند . بی تردید ، هر یک از این معجزات برای روشن شدن حقیقت برای حق پرستان و کسانی که به دنبال هدایت الهی هستند کفایت می کند ؛ البته به شرطی که تعصب های جاهلی را  کنار گذاشته شده و فقط با چشم دل به این معجزات نگریسته شود .
و از آن جایی که شیعیان و پیراوان اهل بیت علیهم السلام به امامت حسین بن علی علیهما السلام و معجزات و کرامات آن بزرگوار یقین دارند و از جانب دیگر ، طرف ما کسانی هستند که نمی خواهند ولایت فرزند رسول خدا را بپذیرند و به جای پیروی از ثقلین ، دنبال رو دشمنان اهل بیت هستند ،  ما سعی می کنیم این معجزات و کرامات را فقط از معتبرترین کتاب ها و از قول برترین عالمان و دانشمندان آن ها نقل و ثابت کنیم تا حجت و برهان بر همه حقیقت جویان تمام شده و راه انکاری باقی نماند .
۱. برخورد ستارگان آسمان با یکدیگر :
عن عیسى بن الحارث الکندی ، قال : لما قتل الحسین مکثنا سبعه أیام إذا صلینا فنظرنا إلى الشمس على أطراف الحیطان کأنها الملاحف المعصفره ، ونظرنا إلى الکواکب یضرب بعضها بعضا . 
تهذیب الکمال ، المزی ، ج ۶ ، ص ۴۳۲ – ۴۳۳ و تاریخ الإسلام ، الذهبی ، ج ۵ ، ص ۱۵ و سیر أعلام النبلاء ، الذهبی ، ج ۳ ، ص ۳۱۲ و تاریخ مدینه دمشق ، ابن عساکر ، ج ۱۴ ، ص ۲۲۷ .
عیسى بن حارث کندى می گوید : هنگامی حسین بن على (علیه السلام) را شهید کردند ، تا هفت روز ، هر گاه که نماز عصر را می خواندیم می دیدیم آفتابی که بر دیوارهاى خانه ها می تابید به قدری قرمز بود که گویا چادر های سرخ است که بر آن  کشیده اند ، و می دیدیم که برخی از ستارگان همدیگر را می زدند (با یکدیگر برخورد می کردند) .
۲ . آسمان خون گریه کرد :
عَنْ نَضْرَهَ الْأَزْدِیَّهِ قَالَتْ : لَمَّا أَنْ قُتِلَ الْحُسَیْنُ بن علی (علیهما السلام) مَطَرَتِ السَّمَاءُ دَماً فَأَصْبَحْتُ وَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ لَنَا مَلْآنُ دَما .
تهذیب الکمال ، المزی ، ج ۶ ، ص ۴۳۳ و سیر أعلام النبلاء ، الذهبی ، ج ۳ ، ص ۳۱۲ ، ۳۱۳ و الثقات ، ابن حبان ، ج ۵ ، ص ۴۸۷ و تاریخ مدینه دمشق ، ابن عساکر ، ج ۱۴ ، ص ۲۲۷ – ۲۲۸ .
نضره ازدیه گوید : هنگامى که حسین بن علی (علیهما السّلام) شهید شدند ، آسمان خون بارید و ما همچنان می دیدیم که تمام اشیاء  و اسباب ما مملو از خون است .
جعفر بن سلیمان قال حدثنی خالتی أم سالم قالت لما قتل الحسین بن علی مطرنا مطرا کالدم على البیوت والجدر قال وبلغنی أنه کان بخراسان والشام والکوفه .
تهذیب الکمال ، المزی ، ج ۶ ، ص ۴۳۳ – ۴۳۴  و سیر أعلام النبلاء ، الذهبی ، ج ۳ ، ص ۳۱۲ – ۳۱۳ و تاریخ الإسلام ، الذهبی ، ج ۵ ، ص ۱۶ و تاریخ مدینه دمشق ، ابن عساکر ، ج ۱۴ ، ص ۲۲۸ – ۲۲۹ .
جعفر بن سلیمان ، روایت کرده که خاله‏ام ، ام سالم ، گفت : هنگامى که امام حسین (علیه السلام) به شهادت رسید ، بارانی همانند خون بر دیوارها و خانه ها می بارید . و گفت : به من خبر داند که همین باران خون ، در خراسان ، شام و کوفه نیز باریده است .
۳ . اشک ریختن آسمان :
عن ابن سیرین قال لم تبک السماء على أحد بعد یحیى بن زکریا إلا على الحسین بن علی .
سیر أعلام النبلاء ، الذهبی ، ج ۳ ، ص ۳۱۲ و تاریخ مدینه دمشق ، ابن عساکر ، ج ۱۴ ، ص ۲۲۵ – ۲۲۶ .
ابن سیرین گفت : آسمان برای هیچ کسی جز یحیی بن زکریا و حسین بن علی (علیهم السلام) گریه نکرده است .
۴ . تاریک شدن دنیا :
حدثنا خلف بن خلیفه ، عن أبیه ، قال : لما قتل الحسین اسودت السماء ، وظهرت الکواکب نهارا حتى رأیت الجوزاء عند العصر وسقط التراب الأحمر .
تهذیب الکمال ، المزی ، ج ۶ ، ص ۴۳۱ – ۴۳۲  و تهذیب التهذیب ، ابن حجر ، ج ۲ ، ص ۳۰۵ و تاریخ مدینه دمشق ، ابن عساکر ، ج ۱۴ ، ص ۲۲۶ .
خلف بن خلیفه از پدرش نقل می کند که گفت : زمانی که امام حسین (علیه السلام) به شهادت رسید ، آن قدر آسمان تاریک شد که هنگام ظهر ستاره های آسمان ظاهر شدند ؛ تا جائی که ستاره  جوزا در عصر دیده شده و خاک سرخ از آسمان فرو ریخت .
وقال : وقال علی بن مسهر ، عن جدته : لما قتل الحسین کنت جاریه شابه ، فمکثت السماء بضعه أیام بلیالیهن کأنها علقه .
تهذیب الکمال ، المزی ، ج ۶ ، ص ۴۳۲ و تاریخ مدینه دمشق ، ابن عساکر ، ج ۱۴ ، ص ۲۲۶ .
علی بن مسهر از جده اش نقل می کند که می گفت: هنگامی که امام حسین به شهادت رسید من دختری نوجوان بودم، آسمان چند شبانه روز درنگ نمود که گویا لخته خون بود .
۵ . سرخ شدن آسمان :
وقال علی بن محمد المدائنی ، عن علی بن مدرک ، عن جده الأسود بن قیس : احمرت آفاق السماء بعد قتل الحسین بسته أشهر ، نرى ذلک فی آفاق السماء کأنها الدم . قال : فحدثت بذلک شریکا ، فقال لی : ما أنت من الأسود ؟ ، قلت : هو جدی أبو أمی قال : أم والله إن کان لصدوق الحدیث ، عظیم الأمانه ، مکرما للضیف .
تهذیب الکمال ، المزی ، ج ۶ ، ص ۴۳۲ و تاریخ الإسلام ، الذهبی ، ج ۵ ، ص ۱۵ و سیر أعلام النبلاء ، الذهبی ، ج ۳ ، ص ۳۱۲ و تاریخ مدینه دمشق ، ابن عساکر ، ج ۱۴ ، ص ۲۲۷ .
علی بن مدرک از پدر بزرگش اسود بن قیس نقل می کند که گفت : پهنه آسمان پس از شهادت امام حسین به مدت شش ماه سرخرنگ شده بود که ما آن را شبیه خون در آسمان مشاهده می کردیم ، علی بن محمد مدائنی از وی سؤال کرد : چه نسبتی با اسود داری ؟ گفت : او جد مادری من است گفت : به خدا سوگند که او راستگو وامانتداری بزرگ ومیهمان نواز بود .
وقال عباس بن محمد الدوری ، عن یحیى بن معین : حدثنا جریر ، عن یزید بن أبی زیاد ، قال : قتل الحسین ولی أربع عشره سنه ، وصار الورس الذی کان فی عسکرهم رمادا واحمرت آفاق السماء ونحروا ناقه فی عسکرهم فکانوا یرون فی لحمها النیران .
تهذیب الکمال ، المزی ، ج ۶ ، ص ۴۳۴ – ۴۳۵ و تهذیب التهذیب ، ابن حجر ، ج ۲ ، ص ۳۰۵ و سیر أعلام النبلاء ، الذهبی ، ج ۳ ، ص ۳۱۳ و تاریخ الإسلام ، الذهبی ، ج ۵ ، ص ۱۵ و تاریخ مدینه دمشق ، ابن عساکر ، ج ۱۴ ، ص ۲۳۰.
یزید بن ابی زیاد می گوید: من چهارده ساله بودم که حسین بن علی به شهادت رسید گیاه ورس در بین لشکر به خاکستر تبدیل شد و پهنه آسمان قرمز رنگ شد شتری را لشکریان ذبح کردند آتش از گوشتش زبانه می کشید .
عن هشام عن محمد قال تعلم هذه الحمره فی الأفق مم هو فقال من یوم قتل الحسین بن علی .
سیر أعلام النبلاء ، الذهبی ، ج ۳ ، ص ۳۱۲ و تاریخ الإسلام ، الذهبی ، ج ۵ ، ص ۱۵ و تاریخ مدینه دمشق ، ابن عساکر ، ج ۱۴ ، ص ۲۲۸ .
هشام از محمد نقل می کند که گفت : می دانی سرخی افق از چه زمانی بوده ؟ از روزی که حسین بن علی به شهادت رسید این سرخی در افق دیده شد .
۶ . دیوار دار الإماره خون گریه کرد :
حدثنی أبو یحیى مهدی بن میمون قال : سمعت مروان مولى هند بنت المهلب ، قال : حدثنی بواب عبید الله بن زیاد أنه لما جئ برأس الحسین فوضع بین یدیه ، رأیت حیطان دار الاماره تسایل دما .
تهذیب الکمال ، المزی ، ج ۶ ، ص ۴۳۳ – ۴۳۴ و تاریخ مدینه دمشق ، ابن عساکر ، ج ۱۴ ، ص ۲۲۹
هنگامى که سر مبارک امام حسین علیه السلام را در برابر ابن زیاد نهادند ، دیدم که از دیوارهاى دارالاماره خون جارى مى‏گشت‏ .
۷ . گرفتن خورشید :
عَن أَبُو قَبِیلٍ لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ (علیه السلام) کُسِفَتِ الشَّمْسُ کَسْفَهً بَدَتِ الْکَوَاکِبُ نِصْفَ النَّهَارِ حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهَا هِی‏ .
تهذیب الکمال ، المزی ، ج ۶ ، ص ۴۳۳  و تاریخ مدینه دمشق ، ابن عساکر ، ج ۱۴ ، ص ۲۲۸ و تلخیص الحبیر ، ابن حجر ، ج ۵ ، ص ۸۴ و السنن الکبرى ، البیهقی ، ج ۳ ، ص ۳۳۷ .
هنگامى که امام حسین علیه السلام به شهادت رسید، خورشید گرفت و آن قدر تاریک شد که هنگام ظهر ستاره‏هاى آسمان ظاهر گردیدند . از این اتفاق چنین پنداشتم که قیامت برپا شده است !
۸ . جاری شدن خون تازه از زیر سنگ ها :
( وقال ) یعقوب بن سفیان ثنا سلیمان ابن حرب ثنا حماد بن زید عن معمر قال َ أَوَّلُ مَا عُرِفَ الزُّهْرِیُّ تَکَلَّمَ فِی مَجْلِسِ الْوَلِیدِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ فَقَالَ الْوَلِیدُ أَیُّکُمْ یَعْلَمُ مَا فَعَلَتْ أَحْجَارُ بَیْتِ الْمَقْدِسِ یَوْمَ قُتِلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ فَقَالَ الزُّهْرِیُّ بَلَغَنِی أَنَّهُ لَمْ یُقْلَبْ حجرا إِلَّا وَ تَحْتَهُ دَمٌ عَبِیط .
تهذیب التهذیب ، ابن حجر ، ج ۲ ، ص ۳۰۵ و تهذیب الکمال ، المزی ، ج ۶ ، ص ۴۳۴ و  سیر أعلام النبلاء ، الذهبی ، ج ۳ ، ص ۳۱۴ و تاریخ الإسلام ، الذهبی ، ج ۵ ، ص ۱۶ و تاریخ مدینه دمشق ، ابن عساکر ، ج ۱۴ ، ص ۲۲۹ .
ابو بکر بیهقى از معروف روایت کرده که ولید بن عبد الملک از زهرى پرسید سنگ‏هاى بیت المقدس در روز کشته شدن حسین بن على چه حالتى به خود گرفتند ، زهرى‏ گفت : به من خبر دادند که در روز شهادت حسین بن علی هر سنگى را که از زمین بر می داشتند در زیر او خون تازه می دیدند .

عَنْ أُمِّ حَیَّانَ قَالَتْ یَوْمَ قُتِلَ الْحُسَیْنُ أَظْلَمَتْ عَلَیْنَا ثَلَاثاً وَ لَمْ یَمَسَّ أَحَدٌ مِنْ زَعْفَرَانِهِمْ شَیْئاً فَجَعَلَهُ عَلَى وَجْهِهِ إِلَّا احْتَرَقَ وَ لَمْ یُقَلَّبْ حَجَرٌ بِبَیْتِ الْمَقْدِسِ إِلَّا أَصْیب تَحْتَهُ دَماً عَبِیطا
تهذیب الکمال ، المزی ، ج ۶ ، ص ۴۳۴ و تاریخ مدینه دمشق ، ابن عساکر ، ج ۱۴ ، ص ۲۲۹ و ...
از ام حیان نقل است که گفت : روز شهادت حسین اسمان سه شبانه روز تاریک شد وهر کس دست به زعفران می زد دستش می سوخت و زیر هر سنگی در بیت المقدس خون دیده می شد
محمد بن عمر بن علی عن أبیه قال أرسل عبد الملک إلى ابن رأس الجالوت فقال هل کان فی قتل الحسین علامه قال ابن رأس الجالوت ما کشف یومئذ حجر إلا وجد تحته دم عبیط .
تاریخ الإسلام ، الذهبی ، ج ۵ ، ص ۱۶ و تاریخ مدینه دمشق ، ابن عساکر ، ج ۱۴ ، ص ۲۲۹ – ۲۳۰
عبد الملک شخصی را نزد پسر راس الجالوت فرستاد تا از وی بپرسد که آیا  نشانه ای از کشته شدن حسین درعالم دیده شده است یا نه ، او در پاسخ گفت : هیچ سنگی از زمین بر داشته نشد مگر اینکه خون تازه دیده می شد .
۹ . خاکستر شدن گیاه ورس (اسپرک) :
( وقال ) ابن معین حدثنا جریر ثنا یزید بن أبی زیاد قال قتل الحسین ولی أربع عشره سنه وصار الورس الذی فی عسکرهم رمادا .
تهذیب التهذیب ، ابن حجر ، ج ۲ ، ص ۳۰۵ و تهذیب الکمال ، المزی ، ج ۶ ، ص ۴۳۴ – ۴۳۵ و سیر أعلام النبلاء ، الذهبی ، ج ۳ ، ص ۳۱۳ و تاریخ الإسلام ، الذهبی ، ج ۵ ، ص ۱۵ و تاریخ مدینه دمشق ، ابن عساکر ، ج ۱۴ ، ص ۲۳۰ .
یزید بن ابی زیاد می گوید : من چهارده ساله بودم که حسین بن علی به شهادت رسید گیاه ورس در بین لشکر به خاکستر تبدیل شد .
( وقال ) الحمیدی عن أبن عیینه عن جدته أم أبیه قالت لقد رأیت الورس عاد رمادا ولقد رأیت اللحم کأن فیه النار حین قتل الحسین .
تهذیب التهذیب ، ابن حجر ، ج ۲ ، ص ۳۰۵ و تهذیب الکمال ، المزی ، ج ۶ ، ص ۴۳۵ و سیر أعلام النبلاء ، الذهبی ، ج ۳ ، ص ۳۱۳ و تاریخ الإسلام ، الذهبی ، ج ۵ ، ص ۱۶ .
ابن عیینه از مادر بزرگ پدری اش نقل می کند که گفت : هنگام شهادت حسین گیاه ورس را دیدم که تبدیل به خاکستر شد و در گوشتها آتش می دیدم .
وقال محمد بن المنذر البغدادی ، عن سفیان بن عیینه : حدثتنی جدتی أم عیینه : أن حمالا کان یحمل ورسا فهوى قتل الحسین ، فصار ورسه رمادا .
تهذیب الکمال ، المزی ، ج ۶ ، ص ۴۳۵ و تاریخ مدینه دمشق ، ابن عساکر ، ج ۱۴ ، ص ۲۳۱ .
ام عیینه می گوید : شخصی در حال حمل گیاه ورس بود به ذهنش افتاد که برای جنگ باحسین او هم شرکت کند که ناگهان گیاه تبدیل به خاکستر شد .
أخبرنا أبو محمد السلمی أنا أبو بکر الخطیب وأخبرنا أبو القاسم بن السمرقندی أنا أبو بکر قالا أنا أبو الحسین أنا عبد الله نا یعقوب نا أبو نعیم نا عقبه بن أبی حفصه السلولی عن أبیه قال إن کان الورس من ورس الحسین یقال به هکذا فیصیر رمادا .
تاریخ مدینه دمشق ، ابن عساکر ، ج ۱۴ ، ص ۲۳۰ – ۲۳۱ .
ورس : همان اسپرک است که گیاهى است شبیه به کنجد با برگ هاى سبز رنگ که از رنگ آن براى رنگ کردن لباس ها استفاده مى‏شود و در یمن زیاد مى‏روید و لباس ورسى ، لباس سرخ رنگ را گویند .
۱۱ . تلخ شدن گوشت شتر غنیمت گرفته شده از امام :
عَنْ جَمِیلِ بْنِ مُرَّهَ قَالَ أَصَابُوا إِبِلًا فِی عَسْکَرِ الْحُسَیْنِ (علیه السلام) یَوْمَ قُتِلَ فَنَحَرُوهَا وَ طَبَخُوهَا قَالَ فَصَارَتْ مِثْلَ الْعَلْقَمِ فَمَا اسْتَطَاعُوا أَنْ یُسِیغُوا مِنْهَا شَیْئا .
تهذیب التهذیب ، ابن حجر ، ج ۲ ، ص ۳۰۶ و تهذیب الکمال ، المزی ، ج ۶ ، ص ۴۳۵ – ۴۳۶ و تاریخ الإسلام ، الذهبی ، ج ۵ ، ص ۱۶ و تاریخ مدینه دمشق ، ابن عساکر ، ج ۱۴ ، ص ۲۳۱ .
جمیل بن مره گوید : شترى از لشکرگاه حسین بن علی را در روز شهادت او غارت گرفتند ، و سپس او را نحر کرده و طبخ نمودند ، راوى گوید : گوشت او آن چنان تلخ شد که آنان نتوانستند از آن گوشت استفاده کنند .
۱۲ . دیده شدن آتش درگوشت شتر غنیمت گرفته شده :
وقال محمد بن عبد الله الحضرمی : حدثنا أحمد بن یحیى الصوفی ، قال : حدثنا أبو غسان ، قال : حدثنا ، أبو نمیر عم الحسن ابن شعیب ، عن أبی حمید الطحان ، قال : کنت فی خزاعه فجاؤوا بشئ من ترکه الحسین فقیل لهم : ننحر أو نبیع فنقسم ؟ قالوا : انحروا ، قال : فجعل على جفنه فلما وضعت فارت نارا .
تهذیب الکمال ، المزی ، ج ۶ ، ص ۴۳۵ و تاریخ مدینه دمشق ، ابن عساکر ، ج ۱۴ ، ص ۲۳۱ .
از حمید طحان روایت شده است که در قبیله خزاعه بودم، از جمله چیزهائى که از امام حسین علیه السلام چپاول شده بود و به آن قبیله آورده بودند، یک شتر بود. مردم آن قبیله گفتند : این شتر را نحر کنیم و یا معامله نمائیم ؟ کسى که شتر را آورده بود گفت : مى‏خواهم آن را نحر کنید .
حمیدگفت : سپر را براى نحر کردن آن حیوان آماده ساختم ، همین که شتر را خوابانیده و سپر را به زمین گذاشتم و آماده کشتن آن بودیم، ناگهان آتشى از آن سپر مانند آب فوران کرد !
( وقال ) ابن معین حدثنا جریر ثنا زَیْدِ بْنِ أَبِی الزِّنَادِ قَالَ قُتِلَ الْحُسَیْنُ وَ لِی أَرْبَعَ عَشْرَهَ سَنَهً وَ صَارَ الْوَرْسُ رَمَاداً الَّذِی کَانَ فِی عَسْکَرِهِمْ وَ احْمَرَّتْ آفَاقُ السَّمَاءِ وَ نَحَرُوا نَاقَهً فِی عَسْکَرِهِمْ فَکَانُوا یَرَوْنَ فِی لَحْمِهَا النِّیرَان‏ .
تهذیب التهذیب ، ابن حجر ، ج ۲ ، ص ۳۰۵ و تهذیب الکمال ، المزی ، ج ۶ ، ص ۴۳۴ – ۴۳۵ و سیر أعلام النبلاء ، الذهبی ، ج ۳ ، ص ۳۱۳ و تاریخ الإسلام ، الذهبی ، ج ۵ ، ص ۱۵ و تاریخ مدینه دمشق ، ابن عساکر ، ج ۱۴ ، ص ۲۳۰ .
ابن معین از جریر از یزید بن زیاد روایت مى‏کند که او گفت : سالى که امام حسین علیه السلام به شهادت نائل آمد ، من چهارده سال داشتم ( و همان روزها شنیدم که آثارى در پى شهادت آن حضرت در لشکر مخالفان ظاهر گردیده ، از جمله آن که) گیاهان ورس در لشکرگاه آنها خاکستر شد ، و آسمان سرخ‏گون گردید ، و در لشکرگاه شترى را نحر کردند ولى مثل این بود که آتش در آن نهاده بودند !

علیرضاپسرمرد بازدید : 5 دوشنبه 26 اسفند 1392 نظرات (0)

 

هیچ حماسه انسانى در گذشته و حال به اندازه حماسه شهادت حسین، علیه‏السلام، در کربلا مورد تحسین و توجه عاطفى قرار نگرفته و جنبه آموزشى نداشته است. این حماسه به عنوان یک رویداد عاطفى و احساسى نقطه عطف مؤثرى در روند عقاید اسلامى شده است. حماسه‏اى که اگر نبود اسلام نه تنها نمى‏توانست‏به عنوان یک عقیده ریشه دار و ایمان محکم در باطن مسلمانان جایگیر شود; بلکه در حد یک مذهب کم فروغ و ضعیف در میان انسانها معرفى مى‏شد.

قیام حسین بن على، علیه‏السلام، زلزله‏اى شگرف بود که توانست پایه‏هاى امت اسلامى را تا دورترین نقطه‏ها به لرزه درآورد، چشمها را بگشاید و وجدانها را علیه هیمنه و اقتدار دروغ و شر ستم پیشگان بیدار کند، همانان که در صددند ظلم و ستم را در اعماق جان انسانها مستولى کنند و ارزشهاى دینى را با عناوین پوشالى از بین ببرند و با تباه کردن حقوق دینداران، انوار ذاتى و جوهرى جذابیت دین را خاموش کنند.
حماسه حسینى، انقلاب به تمام معنى کلمه بود چیزى که به هیچ وجه قابل قیاس با دیگر انقلابها نیست، چرا که عظمت آن فراتر از معناى محدود واژگان و بزرگتر از معیارهاى قابل قیاس بشرى است. انقلابى است که به درجاتى بالاتر از حماسه ارتقاء یافت و این حقیقتى است که براى شکل گیرى حماسه‏ها معمولا انسانها فدا مى‏شوند اما در آفرینش این حماسه نه انسانهاى معمولى که خاندان و اهل بیت پیامبر شرکت داشتند.
عاشورا قیامى است که هدفش حفظ کیان امت محمد، صلى‏الله‏علیه‏وآله، و مصون داشتن عقاید مسلمانان و حمایت از سنت مقدس رسول اکرم و دور ساختن دست متجاسران از آن است. باید گفت آن کس که انقلاب حسینى را به عنوان حماسه بپذیرد بزرگتر از آن نمى‏یابد; زیرا حماسه‏ها و انقلابهایى که جهت‏حرکت تاریخ و امتها را تغییر داده‏اند به سبت‏بزرگى اهداف و امکان تبدیل شدنشان به یک عقیده و یا اصل اعتقادى براى گروه یا گروههایى قابل سنجش‏اند. با این معیار، انقلاب حسین، علیه‏السلام، از زمان پیدایش تا ابدالآباد در نوع خود هم اولین انقلاب تاریخ و هم بى‏نظیرترین انقلابها در تاریخ انسانیت است‏به عبارت دیگر این انقلاب تا جهان باقى است و نوع انسان زنده است جاودانه خواهد ماند چرا که شکل گیرى آن به خاطر انسان بوده است.
اگر مى‏گوییم انقلاب حسینى «نخستین‏» انقلاب است از آنروست که در چارچوب وقایع جهان اسلام و در تاریخ ادیان آسمانى نخستین انقلابى است که بر مبناى اصول و ارزشهاى عقیدتى به وقوع پیوسته است.
اگر مى‏گوییم «پیشتاز» است از اینروست که نه تنها زمینه را براى روح انقلابى آماده کرده، بلکه خود یک انقلاب روحى است که دلهاى مسلمانان را شیفته و بى‏قرار خود ساخته و معنى بزرگمنشى و پایمردى انسان مؤمن را در برابر فتنه‏گرانى که به نام دین رگه‏هاى شرک و بیهودگى را در پیکره عقاید اسلامى تزریق مى‏کنند; یادآور شده است.
انقلاب حسینى، دعوت آشکارى بود براى زدودن این رگه‏ها و تخریب پایه‏هاى گمراهى و ایستادگى در برابر اهداف کسانى که از صراط مستقیم‏شریعت منحرف شده و با آبروى شریعت و دین بازى مى‏کردند همانان که بر سر کیان آئین نوظهور اسلام قمار کردند تا بتوانند آن را پیش از رشد و بالندگى به خاک بسپارند.
اگر مى‏گوییم «یگانه‏» است از اینروست که با تسخیر وجدانهاى مسلمین تاثیرات عقیدتى محکمى بر جاى گذاشت. درست در زمانى که پایه‏هاى حکومت‏حکام اسلامى و حکومتگران بنام دین به واسطه اعمالشان نیازمند وارد آمدن شوک و ضربه‏اى کارى بود; قیام شهادت طلبانه حسین، علیه‏السلام، همان ضربه کارى بود که تاثیرى برق‏آسا در آن دوران و دورانهاى بعد گذاشت. صاعقه‏اى بود که چشمهاى عشق و محبت را در وجدانهاى بیدار نسلهاى بعد جارى خواهد کرد.
و بالاخره اگر مى‏گوییم انقلاب عاشورا انقلابى «جاودانه‏» است از اینروست که یک انقلاب انسانى به تمام معنى است. از انسان است‏براى انسان، این انقلاب با خون پاک حسین گلگون شد و از همین رو در نهاد تمام مسلمین به عنوان نماد کرامت دین شناخته شد و انسان مسلمان توانست‏شاهد ورق خوردن صفحات جدیدى در روند عقیده‏اش باشد، صفحاتى روشن و خالى از تزویر و بردگى و بندگى که کلمات آن با حروفى نورانى نگاشته شده تا ضمیر انسان را به راههاى درستى که باید در آنها حرکت کند رهنمون شود و او را به اوج سلامتى و امنیت که شایسته یک انسان است‏برساند. از اینرو [انقلاب حسین] جاودانه است زیرا یک انقلاب اخلاقى است و قانون جدید اخلاق را پى ریزى کرده است، قانونى که روشنگر راه مبارزه امت اسلامى در تمام سطوح و زمینه‏هاست و به او مى‏آموزد که چگونه فدا کردن جان و تن در زمانها و مکانهاى پر خطر، آسان است و چگونه مردن، سعادت و زندگى با ظالمان دردآور و سخت است و اینکه مرگ با عزت بهتر از زندگى با ذلت است.

علیرضاپسرمرد بازدید : 4 دوشنبه 26 اسفند 1392 نظرات (0)

 



همواره با ورق زدن صفحات تاریخ، نقاط
تاریک و مبهم روشن شده و مسائل بسیاری برای انسان حل می‌گردد برای بررسی چگونگی
شکل‌گیری واقعه‌ى عاشورا نیز، سیر در تاریخ اسلام ولو به طور اجمال، ضروری است.

باید دانست که از همان آغاز علنی شدن دعوت به اسلام از سوی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بلکه از اولین روزی که خویشاوندان حضرت به پذیرش اسلام دعوت شدند؛ امر سرپرستی و ولایت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام از طرف آنحضرت اعلام گردید سینه‌ها و دلهای سرشار از ظلمت و تاریکی قریش که پرده‌های جهل و نفاق و نادانی و بغض و عداوت را بر تاریک خانه‌ی اندیشه و بصیرت خود افکنده،‌از کینه و عناد و حسد نسبت به علی علیه‌السلام مملو گردید .
با سفارشهای مکرر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در مورد اهمیت ولایت آن بزرگوار پیوسته بر آن عناد و حسد افزوده شد. با تصمیم سران مکّه در مورد به قتل رساندن رساندن حضرتش و فرمان آن حضرت به امیر‌المؤمنین علیه‌السلام مبنی بر خوابیدن در رختخواب آنجناب، زمینه‌ی بیشتری جهت تشدید دشمنی با اهل بیت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فراهم شد .
در دومین سال هجرت، جنگ مهم و حساس بدر،‌میان مسلمین و کنار اتفاق افتاد و با وجود کمی تعداد مسلمانان ،‌مشرکین  ضربه‌ی سختی از مسلمانان خورده و شکست خوردند. ۷۰ نفر از آنها کشته شدند که ۳۶ نفر آنها به دست حضرت علی علیه‌السلام کشته شدند که افراد سرشناس مشرکین قریش از آن جمله بودند .
در سال سوم نیز در جنگ احد علمدار مشرکین طلحه بن ابی طلحه و برادرش مصعب به دست توانای آنحضرت به هلاکت رسیدند .
جنگ خندق و هلاکت نامی‌ترین سواران عرب،عمروبن عبدود و نوفل بن عبدالله ، آتش بغض و دشمنی را بیش از پیش در دلهای تاریک قریش شعله ور تر ساخت. رد خواستگاری افراد مختلف جهت ازدواج با بانوی گرامی اسلام دختر رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) فاطمه‌ی زهرا ( سلام الله علیها) و تزویج آن بانو با حضرت علی ( علیه‌السلام)،‌عامل دیگری بود که شعله‌های خشم و کینه وحسد را در سینه‌های قریش بیش از پیش برافروخت.
محبوبیت حضرت علی (علیه‌السلام) در نزد رسول خدا و فضائل بی حساب او:‌از سبقت در اسلام،‌فتح خیبر، جریان مباهله حدیث منزلت،‌سرّ همه ابواب مسجد النبی جز باب آنحضرت  و … و نزول آیات بی شماری مانند آیه‌ی « اِنَّما ولیُّکُمُ الله …»  
آیه‌ی تبلیغ ،‌ آیه تطهیر ، آیه مودّت  ،‌سوره‌ی هل اتی، سوره‌ی عادیات و هزاران فضیلت و منقبت دیگر عواملی برای تشدید این آتش خشم و عداوت شد و همواره دنبال فرصتی بودند تا آنچه دردل خود انباشته کرده‌اند را بیرون بریزند.
وجود این کینه‌ها از یک طرف و کمبود یاران توانمند و مخلص و به شهادت رسیدن عده‌ای از آنان در جنگهای مختلف از سوی دیگر، پایه‌ی ظلم و ستم بر خاندان رسالت را بعد از وداع پیامبر از این دنیا پی ریزی کرد. براستی اگر این زمینه‌ها و این کینه‌ها و عداوت‌ها نبود چگونه گروهی اندک جسارت مقابله با مردی را می‌یافتند که می‌فرمود: اگر  تمام عرب مقابل علی بایستند علی به آنها پشت نخواهد کرد.
۲۵ سال حضرتش ، همچون کسی که خاشاک در چشم و استخوانی در گلویش را گرفته، صبر کرد  و مسأله به اینجا ختم نشد در طول پنج سال خلافت ظاهری آن حضرت ۳ جنگ خانمانسوز به راه انداختند.
از طرف دیگر تبلیغات زهر آگین معاویه در زمان حکومت ظاهری آنحضرت و بعد از آن، آنچنان در میان مردم اثر گذارده بود که جز بنی امیه کسی را از اهل بیت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نمی‌شناختند و آنچنان روح تنفّر و بیرازی از اهل بیت آنحضرت را در آنها ایجاد کرده بودند که حتی بعد از شهادت امیر‌المؤمنین،‌مرقد شریف آن بزرگوار بیش از یکصد سال از دسترس و دید عموم مردم پنهان ماند.
امام مجتبی علیه السلام نور چشم رسول خدا از این ستم و جور و عدوان در امان نماند. جمعی از منافقان که در میان اصحاب آن حضرت بودند و مردم ضعیف‌الایمان با حیله‌های معاویه، از آن حضرت منحرف شدند آنگونه که حضرت برای محافظت از شرّ ایشان حتی در نماز، زرهی زیر لباس خود می‌پوشید و وقتی مکر و تمایل اصحاب خود را به معاویه می‌دید مکرر می‌فرمود:‌« من بارها به شما گفتم که عهد شما را وفائی نیست و همه‌ى شما بنده‌ى دنیائید.» بی وفائی اصحاب آنحضرت به مرتبه‌ای رسید که اکثر رؤسای لشکرش به معاویه نوشتند که ما مطیع تو هستیم و اگر متوجه عراق شوی امام حسن را تسلیم تو می‌نمائیم. کار را بقدری بر شیعیان تنگ کرده بودند  که اگر یک شیعه می‌خواست با رفیق خود سخنی بگوید او را به سرای خویش می‌برد و در اتاق را بر روی خادم خود می‌بست و بعد از قسم‌های غلیظ که راز او را فاش نکند،‌حدیثی را نقل می‌کرد،‌آنقدر احادیث دروغین جعل کردند و امیرالمؤمنین و اهل بیت او را هدف بهتان و تهمت قرار دادند و مردم را به تعلیم آن تشویق نمودند که حق به لباس باطل و باطل به لباس حق در آمد به گونه‌ای که بعد از شهادت حضرت مجتبی این فتنه شدیدتر شد و شیعیان علی ( علیه‌السلام) در هیچ نقطه‌ای از روی زمین ایمن نبودند و بر جان و مال خود می‌ترسیدند و در اطراف زمین پراکنده بودند و اگر کسی را یهودی و نصرانی می‌گفتند بهتر از آن بود که او را شیعه‌ى علی گویند .
این مختصر و فشرده‌ى اوضاع و شرائطی بود که پس از شهادت امام مجتبی برادر بزرگوارشان حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام با آن مواجه بود. حضرت صادق علیه‌السلام از جد بزرگوارشان امام سجاد علیه‌السلام نقل می‌فرمایند: چون معاویه مُرد و یزید متصدّی کار شد, پسر عمویش ولید بن عقبه را حاکم مدینه ساخت ولید به مدینه آمد. وی حسین علی علیه‌السلام را خواست و گفت: یزید دستور داده با وی بیعت کنی. حضرت فرمودند: ای پسر عقبه تو میدانی که ما اهل بیت کرامت و معدن رسالتیم. از جدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدم که فرمود:‌خلافت بر فرزندان ابی سفیان حرام است چگونه با خاندانی بیعت کنم که رسول خدا درباره‌ى آن‌ها چنین فرموده است؟ چون ولید این را شنید برای یزید نوشت که حسین بن علی برای تو حق خلافت و بیعت معتقد نیست درباره‌ى‌ او هر تصمیم که خواهی بگیر. یزید در جواب نوشت: هرگاه نامه‌ام به تو رسید جواب آن را فوری بنویس و در نامه، کسانی که مطیع من هستند و کسانی که مخالف هستند را بیان کن و باید سر حسین بن علی به پیوست جواب نامه باشد .
ملاحظه کنید جرأت و جسارت به کجا رسیده چقدر یزید خیالش راحت است که اگر سر حسین را بخواهد به همین راحتی سر او به پیوست نامه برایش ارسال می‌گردد.
تدبر در اوضاع آنزمان، حاکی از اختناق شدید بر علیه اهل بیت رسول خدا و پیروان او می‌باشد این شرائط از کجا ایجاد شد. از کجا امت مسلمان، همانها که به وقت دیدن معجزات پیامبر گرامی اسلام صدای تکبیرشان  بلند می‌شد در واقعه‌ى کربلا شرکت کرده و به قصد قربت آن جنایات عظیم را بر آل پیغمبر (صلی الله علیه و آله) وارد نمودند. براستی این جرأت از کجا پیدا شده؟ مردمی که بارها و بارها از این خاندان معجزات دیده‌اند و اتصال این خاندان را به عالم غیب لمس کرده بودند حالا چنان بی باک شده‌اند که از هر طرف با شمشیرهای برّان و تیغهای نیزه‌ها به سوی کسی حمله ور می‌شوند که اگر با گردش چشمان خود اشاره‌ای کند زمین وزمان به هم ریخته و تمام موجودات معدوم می‌گردند.
با تدبر در جریاناتی که هنگام رحلت رسول خدا و بعد از آن اتفاق افتاد این سؤال جواب روشنی پیدا می‌کند. آگر آنروز که بر سر بالین پیامبر خدا، خلیفه دوم  نسبت هذیان به فرستاده‌ی خدا داد و گفت « ان الرجل لیهجر » یعنی: این مدر هذیان می‌گوید، جماعتی پیدا می‌شدند و جلوی سخنان او که حکایت از کفر او دارد را می‌گرفتند و از مقام نبوت حمایت می‌کردند،‌اگر آنهنگام که بر در خانه‌ى یگانه دختر پیامبر گرامی اسلام فاطمه زهرا سلام الله علیها تجمع کرده بودند ،‌آن کسی که حضرتش درباره‌ى او فرمودند: « هی! فاطمه! بضعه منی وهی قلبی الذی بین جنبیّ » همو که درباره‌اش فرمود: « فمن آذاها فقد آذانی و من آذانی فقد آذی الله» ( یعنی فاطمه پاره تن من است و اوست روح من که میان دو کتف من است،‌هر کس او را بیازارد مرا آزرده و هر کس مرا بیازارد خدا را آزرده است) اگر آنروز بدون اجازه وارد آن خانه نمی‌شدند و درب خانه را آتش نمی‌زدند و یا جماعتی پیدا می‌شدند که جلوی این جنایت را بگیرند اگر آنزمان که ریسمان به گردن حبل الله المتین و وارث علم اولین و آخرین انداختند و آن حضرت را به طرف مسجد کشیدند تا از او به اجبار بیعت بگیرند ( همان علی که در خیبر با یک دست بلند کرد  و حالا مأمور به صبر است) عده‌ای کثیر پیدا می‌شدند و از حجت خدا و جانشین  رسول خدا حمایت می‌کردند،‌ اگر آنروز که به تعیین ۳ یا ۴ نفر در سقیفه‌ى بنی ساعده ،‌ برای پیغمبر ‌(صلی الله علیه و آله) خلیفه و جانشین درست کردند کسانی پیدا می‌شدند و یکصدا می‌گفتند پیغمبر جانشین خود را از جانب خدا معرفی کرده و دین خدا نیازی به انتخابات برای تعیین جانشین و وارث علم او ندارد کجا جرأت می‌کردند در کربلا جمع شوند و چنین جنایاتی را مرتکب شوند که حضرت سجاد علیه‌السلام می‌فرماید: « بخدا سوگند، اگر به جای آن سفارشها که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در حق ما فرمود،‌پیشنهاد جنگ بر علیه ما می‌فرمود، بیشتر از آنچه انجام دادند نمی‌توانستند انجام دهند . انا لله و انا الیه راجعون .»
آری اینها فهمیدند که این خاندان ،‌از  جانب خدا دستور می‌گیرند و تا مردم خودشان نخواهند این بزرگواران به تنهایی مأمور به از بین بردن عوامل فساد نیستند و در مقابل هر مصیبتی صبر می‌کنند،‌گفتند می‌کنیم آنچه بخواهیم چرا که دیدند مردم درد دین ندارند گروهی را با پول بنده‌ى‌ خود کردند گروهی را با تهدید سرجایشان نشاندند و آنها هم که در مقابل اینان ایستادگی کردند را با همین یاران دنیا طلبشان از سر راه خود برداشتند و به مقصود خود رسیدند.
آری اگر بندگان خدا،‌دست از دنیا طلبی و بی‌غیرتی در دین بر می ‌داشتند و از دین خدا حمایت می‌کردند چطور ممکن بود عده‌ى کمی بر آنها مسلط شوند و امر دین ودنیای آنها را بدست گیرند و به همین نکته حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام  در روز عاشورا تصریح می‌فرمایند که « الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحوطونه مادرت معایشهم و اذا محصوّا بالبلاء قلّ الدیّانون .» یعنی مردم بنده‌ی دنیا هستند و دین لقلقه‌ی زبانشان است به دور دین می‌گردند تا آنزمان که زندگی‌شان برقرار باشد و ‌آنهنگام که به بلاء‌و گرفتاری آزموده گردند دینداران کم گردند.
ای عزیز آنگاه که در سقیفه جمع شدند و به راحتی کار خود را به انجام رساندند همان هنگام سر عزیز خدا را از بدن جدا ساختند و پایه‌ى هر ظلمی را بر آل بیت پیغمبر بناء نهادند  و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون  اللّهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک  الهم اجعلنا من الطالبین بثاره مع  مولانا صاحب العصر و الزمان بجاه محمد و آله

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 14
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 6
  • آی پی دیروز : 7
  • بازدید امروز : 8
  • باردید دیروز : 8
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 18
  • بازدید ماه : 18
  • بازدید سال : 53
  • بازدید کلی : 256